سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام
 اهل بیت (ع)
درباره وبلاگ

نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر امکانات


بازدید امروز: 84
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 797210
پیوندهای وبگاه
» اللهم صلی علی محمد و آل محمد
» شیرین تر ازعسل
» حدیث منتظران
» حدیث313
» به رنگ آبی
» بوستان ادب و عرفان
» سیب خیال
» کلاس ششم1
» خون شهدا
» دل نوشته های من
» مجله پارسی نامه
» مهربان
» کتاب خانه دیجیتال
» زیبا ترین اشعار
» بغض نوشت
» بلاگ فناوری طراحی سایت
» شین مثل شعور
» من میگم
» نگاهم برای تو
» پرستوی خیال
» زیباترین حس
» امید وصل
» تفحص
» صدای دل
» پایگاه خبری
» غزلستان عاشقی
» پاتوق دوستان
» قیدار شهر جد پیامبر
» کاش خواننده این نوشته باشی
» عشق الهی
» تنها عشق
» یادداشت ها
» زنگ تفریح
» رنگارنگ
» تینا
» خاطره ها
» نسیم بهشت
» رهگذرم دلنبند
» افسوس که این عمر
» یوسف آل محمد
» حرف های من وتو
» زنگ تفریح
» در دشت هویج
» دنیایی زیر قلمت راه می رود
» ما عادت داریم
» دل نواز
» یادداشت های شبانه
» مهتاب سبز
» خورشت
» دنیای خاطرات من
» تولدت مبارک
» خط بارون
» ارزودارم
» قلب
» آن سوی خیال
» تن ها
» قلب های شکسته
» یکتا
» پرستیژ
» خواسته خدا
» نیلوفر مرداب
» قافیه باران
» جاده خاطره ها
» بهار عشق
» احساس رویایی
» ابرار
» غزلیات محسن نصیری
» نهان خانه جان
» اسلام دینی زیبا و زندگی بخش
» دلارام
موضوعات
آرشیو مطالب
صفحات دیگر
یا ابوالفضل
+ نویسنده احمد حاجی لو در سه شنبه 87/10/17 | نظرات ()
در کرب و بلا  چون که دهد دست ابوالفضل
تقدیم نمود آن چه بدو هست ابوالفضل
آیند یهودا و مسیحا در کویش
زان روست که در قلب همه هست ابوالفضل
montazeremahdy.parsiblog.com
بر کرانه علقمه
+ نویسنده امیر حسین حاجی لو در یکشنبه 87/10/15 | نظرات ()

 قلب ابوالفضل از رنج و اندوه فشرده شده بود و آرزو مى کرد که مرگ ، او را در رُباید و شاهد این حوادث هولناک ، که هر زنده اى را از پا درمى آورد و بنیاد صبر را واژگون مى کرد و جز صاحبان عزیمت از پیامبران که خداوند آنان را آزموده و بر بندگان برترى داده ، کسى طاقت آنها را نداشت نباشد.
از جمله این حوادث هولناک آن بود که ابوالفضل ( علیه السّلام ) هر لحظه به استقبال جوان نورسى مى شتافت که شمشیرها و نیزه هاى بنى امیّه اندام او را پاره پاره کرده بودند و صداى بانوان حرم را مى شنید که به سختى بر عزیز خود مویه مى کردند و بر صورت خود مى کوفتند و ماههاى شب چهارده را که در راه دفاع از ریحانه رسول خدا( صلّى اللّه علیه و آله ) به خون تپیده بودند، در آغوش مى گرفتند.
علاوه بر همه اینها، ابوالفضل برادر تنهاى خود را میان انبوه کرکسانى مى دید که براى تقرب به جرثومه دنائت ، پسر مرجانه ، تشنه ریختن خون امام هستند، لیکن این محنتها و رنجها عزم حضرت را براى پیکار با دشمنان خدا و جانبازى در راه نواده پیامبر اکرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) جزم مى کرد و ایشان مصمم تر مى شدند.
در اینجا به اختصار به بحث از شهادت حضرت و حوادث منجر به آن مى پردازیم .
عباس (ع ) با برادرانش  
پس از شهادت جوانان اهل بیت ( علیهم السّلام ) عباس قهرمان کربلا به برادران خود رو کرد و گفت :
اینک در میدان نبرد درآئید و مخلصانه در راه یارى دین خدا با دشمنان او کارزار نمایید زیرا یقین مى دانم از این عمل ، زیانى نخواهید دید.(111)
از برادران بزرگوارش خواست خود را براى خدا قربانى کنند و خالصانه در راه خدا و رسولش جهاد نمایند و در جانبازى خود به چیز دیگرى اعم از نسب و غیره نیندیشند. ابوالفضل متوجه برادرش عبداللّه گشت و گفت :
((برادرم ! پیش برو تا تو را کشته ببینم و نزد خدایت به حساب آورم )).(112)
آن رادمردان نداى حق را لبیک گفتند و براى دفاع از بزرگ خاندان نبوت و امامت ، حسین بن على ( علیه السّلام ) پیش تاختند.
سخن سست 
از خنده آورترین و ناحق ترین سخنان ، گفتار ((ابن اثیر)) است که : ((عباس به برادران خود گفت : پیش بروید تا از شما ارث ببرم ؛ زیرا شما فرزندى ندارید!!)).
این سخن را گفته اند تا از اهمیت این نادره اسلام و این مایه افتخار مسلمانان بکاهند.
آیا ممکن است مایه سرافرازى بنى هاشم در آن ساعات هولناک که مرگ در یک قدمى او بود و برادرش در محاصره گرگان اموى قرار داشت و یارى مى خواست و کسى به یاریش نمى آمد و مویه بانوان حرم رسالت را مى شنید، به مسایل مادى بیندیشد؟! در حقیقت حضرت عباس در آن لحظات به یک چیز مى اندیشید و بس ؛ اداى وظیفه و شهادت در راه سبط پیامبر همان راهى که اهل بیت او پیمودند.
علاوه بر آن ، ام البنین مادر این بزرگواران زنده بود و اگر قرار بود ارثى تقسیم شود، او بود که ارث مى برد؛ زیرا در طبقه اول میراث بران قرار داشت .
وانگهى ، پدرشان امیرالمؤ منین هنگام وفات نه زرى بجا گذاشت و نه سیمى ، پس فرزندان امام از کجا دارایى به هم زده بودند؟!
به احتمال قوى عبارت حضرت عباس چنین بوده است :
((تا انتقام خون شما را بگیرم ))(113)، ولى سخنان حضرت تصحیف یا تحریف شده است .
شهادت برادران عباس (ع) 
برادران عباس ، ندایش را پاسخ مثبت دادند، جهت کارزار بپاخاستند و براى دفاع از برادرشان ریحانه رسول خدا( صلّى اللّه علیه و آله ) آماده جانبازى و مرگ گشتند.
عبداللّه فرزند امیرالمؤ منین ( علیهما السّلام ) پیش تاخت و با سپاهیان اموى درآویخت در حالى که این رجز را مى خواند:
((پدرم على صاحب افتخارات والا، زاده هاشم نیک پى و برگزیده است . اینک این حسین فرزند پیامبر مرسل است و ما با شمشیر صیقل داده از او دفاع مى کنیم . جانم را فداى چنین برادر بزرگوارى مى کنم . پروردگارا! به من ثواب آخرت و سراى جاوید، عطا کن )).(114)
((عبداللّه )) در این رجز، سربلندى و افتخار خود را نسبت به پدرش ‍ امیرالمؤ منین باب مدینه علم پیامبر و وصى او و برادرش سرور جوانان بهشت ، ابراز داشت و اعلام کرد در راه برادر جانبازى خواهد کرد زیرا او پسر پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله ) و بدین ترتیب ، خواستار ثواب اخروى و درجات رفیعه اى است که پروردگارش عطا کند.
آن رادمرد همچنان به شدت پیکار مى کرد تا آنکه یکى از پلیدان اهل کوفه به نام ((هانى بن ثبیت حضرمى )) بر او تاخت و او را به شهادت رساند.(115)
پس از او برادرش ((جعفر)) که نوزده ساله بود، به پیکار پرداخت و دلیرانه جنگید تا آنکه قاتل برادرش او را نیز به شهادت رساند.(116)
پس از آن ، برادرش ، ((عثمان )) که 21 ساله بود به جنگ پرداخت . خولى او را با تیر زد که ناتوانش ساخت و مردى پلید از ((بنى دارم )) بر او تاخت و سرش را برگرفت تا بدان نزد پسر بدکاره ؛ عبیداللّه بن مرجانه تقرب جوید.(117)
ارواح پاک آنان به سوى پروردگارشان بالا رفت . آنان زیباترین جانبازى و ایمان به درستى راه و فناى در حق را به نمایش گذاشتند.
ابوالفضل بر کنار پیکرهاى پاره پاره برادران ایستاد، در چهره نورانى شان خیره شد، سیرتهاى والا و وفادارى بى نظیر آنان را یادآور گشت ، به تلخى بر آنان گریست و آرزو کرد اى کاش قبل از آنان به شهادت رسیده بود و پس از آن آماده شهادت و دستیابى به رضوان خداوند گشت .
شهادت ابوالفضل (ع) 
هنگامى که ابوالفضل ، تنهایى برادر، کشته شدن یاران و اهل بیتش را که هستى خود را به خداوند ارزانى داشتند، دید، نزد او شتافت و از او رخصت خواست تا سرنوشت درخشان خود را دنبال کند. امام به او اجازه نداد و با صدایى حزین فرمود:
((تو پرچمدار من هستى !)).
امام با بودن ابوالفضل ، احساس توانمندى مى کرد؛ زیرا عباس به عنوان نیروى بازدارنده و حمایتگر در کنار او عمل مى کرد و ترفند دشمنان را خنثى مى نمود. ابوالفضل با اصرار گفت :
((از دست این منافقین سینه ام تنگ شده است ، مى خواهم انتقام خون برادرانم را از آنان بگیرم )).
آرى ، هنگامى که برادرانش ، عموزادگانش و دیگر افراد کاروان را چون ستارگانى در خون نشسته دید که بر صحرا فتاده اند و جسدهاى پاره پاره آنان دل را به درد مى آورد، قلبش فشرده شد و از زندگى بیزار گشت . لذا بر آن شد که انتقام آنان را بگیرد و به آنان بپیوندد.
امام از برادرش خواست براى اطفالى که تشنگى ، آنان را از پا درآورده است ، آب تهیه کند. آن دلاور بزرگوار نیز به طرف آن مسخ شدگان هم آنان که دلهایشان تهى از مهربانى و عطوفت بود رفت ، آنان را پند داد، از عذاب و انتقام الهى برحذر داشت و سپس سخن خود را متوجه عمر سعد کرد و گفت :
((اى پسر سعد! این حسین فرزند دختر پیامبر( صلّى اللّه علیه و آله ) است که اصحاب و اهل بیتش را کشته اید و اینک خانواده و کودکانش تشنه اند، آنان را آب دهید که تشنگى ، جگرشان را آتش زده است . و این حسین است که باز مى گوید: مرا واگذارید تا به سوى ((روم )) یا ((هند)) بروم و حجاز و عراق را براى شما بگذارم )).
سکوتى هولناک نیروهاى پسر سعد را فرا گرفت ، بیشترشان سر فرو افکندند و آرزو کردند که به زمین فرو روند.
پس شمر بن ذى الجوشن پلید و ناپاک ، چنین پاسخ داد:
((اى پسر ابوتراب ! اگر سطح زمین همه آب بود و در اختیار ما قرار داشت ، قطره اى به شما نمى دادیم تا آنکه تن به بیعت با یزید بدهید)).
دنائت طبع ، پست فطرتى و لئامت ، این ناجوانمرد را تا بدین درجه از ناپاکى تنزل داده بود. ابوالفضل به سوى برادر بازگشت ، طغیان و سرکشى آنان را بازگو کرد، صداى دردناک کودکان را شنید که آواى العطش سرداده بودند، لبهاى خشکیده و رنگهاى پریده آنان را دید و مشاهده کرد که از شدت تشنگى در آستانه مرگ هستند، هراسان شد؛ دریاى درد، در اعماق وجود حضرت موج مى زد، دردى کوبنده خطوط چهره اش را درهم کشید و با شجاعت به فریادرسى آنان برخاست ؛ مشک را برداشت ، بر اسب نشست ، به طرف شریعه فرات تاخت ، با نگهبانان درآویخت ، آنان را پراکنده ساخت ، حلقه محاصره را درهم شکست و آنجا را در اختیار گرفت . جگرش از شدت تشنگى چون اخگرى مى سوخت ، مشتى آب برگرفت تا بنوشد، لیکن به یاد تشنگى برادرش و بانوان و کودکان افتاد، آب را ریخت ، عطش خود را فرونشاند و گفت :
((اى نفس ! پس از حسین ، پست شو و پس از آن مباد که باقى باشى ، این حسین است که جام مرگ مى نوشد ولى تو آب خنک مى نوشى ، به خدا این کار خلاف دین من است )).(118)
انسانیت ، این فداکارى را پاس مى دارد و این روح بزرگوار را که در دنیاى فضیلت و اسلام مى درخشد و زیباترین درسها را از کرامت انسانى به نسلهاى مختلف مى آموزد، بزرگ مى شمارد.
این ایثار که در چهار چوب زمان و مکان نمى گنجد از بارزترین ویژگیهاى آقایمان ابوالفضل بود. شخصیت مجذوب حضرت و شیفته امام نمى توانست بپذیرد که قبل از برادر آب بنوشد. کدام ایثار از این صادقانه تر و والاتر است ؟!
قمر بنى هاشم ، سرافراز، پس از پر کردن مشک آب ، راه خیمه ها را در پیش گرفت و این عزیزترین هدیه را که از جان گرامیتر مى داشت با خود حمل مى کرد. در بازگشت ، با دشمنان خدا و انسانهاى بى مقدار، درآویخت ، او را از همه طرف محاصره کردند و مانع از رساندن آب به تشنگان خاندان نبوت شدند. حضرت با خواندن رجز زیر، آنان را تار و مار کرد و بسیارى را کشت :
((از مرگ هنگامى که روى آورد بیمى ندارم ، تا آنکه میان دلاوران به خاک افتم ، جانم پناه نواده مصطفى باد! منم عباس که براى تشنگان آب مى آورم و روز نبرد از هیچ شرى هراس ندارم )).(119)
با این رجز، دلیرى بى مانند خود را آشکار ساخت ، بى باکى خود را از مرگ نشان داد و گفت که : با چهره خندان براى دفاع از حق و جانبازى در راه برادر به استقبال مرگ خواهد شتافت . سر افراز بود از اینکه مشکى پرآب براى تشنگان اهل بیت مى برد.
سپاهیان از برابر او هراسان مى گریختند، عباس آنان را به یاد قهرمانیهاى پدرش ، فاتح خیبر و درهم کوبنده پایه هاى شرک ، مى انداخت ؛ لیکن یکى از بزدلان و ناجوانمردان کوفه در کمین حضرت نشست و از پشت به ایشان حمله کرد و دست راستشان را قطع کرد؛ دستى که همواره بر سر محرومان و ستمدیدگان بود و از حقوق آنان دفاع مى کرد. قهرمان کربلا این ضربه را به هیچ گرفت و به رجزخوانى پرداخت :
((به خدا قسم ! اگر دست راستم را قطع کردید، من همچنان از دینم دفاع خواهم کرد و از امام درست باور خود، فرزند پیامبر امین و پاک ، حمایت خواهم نمود)).(120)
با این رجز، اهداف بزرگ و آرمانهاى والایى را که به خاطر آنها مى جنگید، نشان داد و روشن کرد که براى دفاع از اسلام و امام مسلمانان و سید جوانان بهشت ، پیکار مى کند.
اندکى دور نشده بود که یکى دیگر از ناجوانمردان و پلیدان کوفه به نام ((حکیم بن طفیل ))درکمین حضرت نشست و دست چپ ایشان را قطع کرد.حضرت به گفته برخى منابع مشک را به دندان گرفت و بدون توجه به خونریزى و درد بسیار، براى رساندن آب به تشنگان اهل بیت شروع به دویدن کرد.
حقیقتاً این بالاترین مرحله شرف ، وفادارى و محبت است که انسانى از خود نشان مى دهد. در حالى که مى دوید تیرى به مشک اصابت کرد و آب آن را فروریخت . سردار کربلا ایستاد، اندوه او را فراگرفت ، ریخته شدن آب برایش ‍ سنگین تر از جدا شدن دستانش بود. ناگهان یکى از آن پلیدان به حضرت حمله ور شد و با عمود آهنین بر سر ایشان کوفت ، فرق ایشان شکافت و حضرت بر زمین افتاد، آخرین سلام و درودش را براى برادر فرستاد:
((یا اباعبداللّه ! سلامم را بپذیر)).
باد،صداى عباس رابه امام رساند،قلبش شرحه شرحه شد،دلش ازهم گسیخت ، به طرف علقمه شتافت ، با دشمنان درآویخت ، بر سر پیکر برادر ایستاد، خود را بر روى او انداخت با اشکش او را شستشو داد و با قلبى آکنده از درد و اندوه گفت :
((آه ! اینک کمرم شکست و راهها بر من بسته شد و دشمنشاد شدم )).
امام با اندامى درهم شکسته ، نیرویى فروریخته و آرزوهایى بر باد رفته به برادرش خیره شد و آرزو کرد قبل از او به شهادت رسیده باشد. ((سید جعفر حلى )) حالت امام را در آن لحظات ، چنین وصف کرده است :
((حسین به طرف شهادتگاه عباس رفت در حالى که چشمانش از خیمه ها تا آنجا را کاوش مى کرد. جمال برادر رانهان یافت ، گویى ماه شب چهارده که زیر نیزه ها شکسته نهان باشد، بر پیکر او افتاد و اشکش زمین را گلگون کرد. خواست او را ببوسد، لیکن جایى در بدن او در امان از زخم سلاح نیافت تا ببوسد، فریادى کشید که در صحرا پیچید و سنگهاى سخت را از اندوهش به درد آورد:
برادرم ! بهشت بر تو مبارک باد، هرگز گمان نداشتم راضى شوى که در تنعم باشى و من مصیبت تو را ببینم .
برادرم ! دیگر چه کسى دختران محمد را حمایت خواهد کرد، که ترحم مى خواهند لیکن کسى به آنان رحم نمى کند.
پس از تو نمى پنداشتم که دستانم از کار بیفتد، چشمانم نابینا شود و کمرم بشکند.
براى غیر تو سیلى به گونه مى نوازند و اینک براى تو است که با شمشیرهاى آخته به پیشانیم کوبیده مى شود.
میان شهادت جانگداز تو و شهادت من ، جز آنکه تو را مى خوانم و تو از نعیم بهره مندى ، فاصله اى نیست .
این شمشیر تو است ، دیگر چه کسى با آن ، دشمنان را خوار مى کند؟! این پرچم توست ، دیگر چه کسى با آن پیش خواهد رفت ؟! برادرم ! مرگ فرزندانم را بر من سبک کردى و زخم را تنها زخم دردناکتر، تسکین مى دهد)).(121)
این شعر توصیف دقیقى است از مصایبى که امام پس از فقدان برادر، به آنها دچار شدند. شاعر دیگرى به نام ((حاج محمد رضا ازدى )) وضعیت امام را چنین توصیف مى کند:
((خود را بر او انداخت درحالى که مى گفت :
امروز شمشیر از کف افتاد، امروز سردار سپاه از دست رفت ، امروز راه یافتگان ، امام خود را از دست دادند، امروز جمعیت ما پریشان شد. امروز پایه ها از هم گسیخت ، امروز چشمانى که با بودنت به خواب نمى رفتند آرام گرفتندوخوابیدندوچشمانى که به راحتى مى خوابیدند از خفتن محروم شدند.
اى جان برادر! آیا مى دانى که پس از تو لئیمان بر تو تاختند و یورش ‍ آوردند، گویى آسمان به زمین آمده است یا آنکه قله هاى کوهها فرو ریخته است ، لیکن یک چیز مصیبت تو را برایم آسان مى کند؛ اینکه به زوردى به تو ملحق مى شوم و این خواسته پروردگار داناست )).(122)
با این همه هرچه شاعران و نویسندگان بگویند و بنویسند، نمى توانند ابعاد مصیبت امام ، رنج و اندوه کمرشکن و سوگ او را کاملاً تصویر کنند. نویسندگان مقتلها نقل مى کنند امام هنگامى که از کنار پیکر برادر برخاست ، نمى توانست قدم بردارد و شکست برایشان عارض شده بود، لیکن حضرت صبور بود، با چشمانى اشکبار به طرف خیمه ها رفت ، سکینه به استقبالش آمد و گفت :
((عمویم ابوالفضل کجاست ؟)).
امام غرق گریه شد و با کلماتى بریده بریده از شدت گریه خبر شهادت او را داد. سکینه دهشت زده مویه اش بلند شد. هنگامى که نواده پیامبر اکرم ، زینب کبرى ( علیها السّلام ) از شهادت برادرش که همه گونه خدمتى به خواهر کرده بود، مطلع شد، دست بر قلب آتش گرفته خود نهاد و فریاد زد: ((آه برادرم ! آه عباسم ! چقدر فقدانت بر ما سنگین است واى از این فاجعه ! واى از این سوگ بزرگ !)).
زمین از شدت گریه و مویه لرزیدن گرفت و بانوان حرم که یقین به فقدان برادر یافته بودند، سیلى به گونه ها نواختند. سوگوار اندوهگین ، پدر شهیدان نیز در غم و سوگ آنان شریک شد و گفت :
((یا اباالفضل ! چقدر فقدانت بر ما سنگین است !)).
امام پس از فقدان برادر که در نیکى و وفادارى مانندى نداشت ، احساس ‍ تنهایى و بى کسى کرد. فاجعه مرگ برادر، سخت ترین فاجعه اى بود که امام را غمین کرد و او را از پا انداخت .
بدرود، اى قمر بنى هاشم !
بدرود، اى سپیده هر شب !
بدرود، اى سمبل وفادارى و جانبازى !
سلام بر تو! روزى که زاده شدى ، روزى که شهید شدى و روزى که زنده ، برانگیخته مى شوى .

حضرت ابوالفضل (ع)
+ نویسنده امیر حسین حاجی لو در چهارشنبه 87/5/16 | نظرات ()

ولادت با سعادت قمر بنی هاشم و روز جانباز گرامی باد.
پدر بزرگوار حضرت عباس ( علیه السّلام ) امیرالمؤ منین ، وصىّ رسول خدا( صلّى اللّه علیه و آله ) در مدینه علم نبوت ، اولین ایمان آورنده به پروردگار و مصدق رسولش ، همسر دخت پیامبرش ، همپایه ((هارون (( براى ((موسى (( نزد حضرت ختمى مرتبت ، قهرمان اسلام و نخستین مدافع کلمه توحید است که براى گسترش رسالت اسلامى و تحقق اهداف بزرگ آن با نزدیکان و بیگانگان جنگید.
تمام فضیلتهاى دنیا در برابر عظمت او ناچیزند و در فضیلت و عمل ، کسى را یاراى رقابت با او نیست . مسلمانان به اجماع او را پس از پیامبراکرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) داناترین ، فقیه ترین و فرزانه ترین کس مى دانند. آوازه بزرگیش در همه جهان پیچیده است و دیگر نیازى به تعریف و توصیف ندارد.
عباس را همین سرافرازى و سربلندى بس که برخاسته از درخت امامت و برادر دو سبط پیامبر اکرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) است .
مادر 
مادر گرامى و بزرگوار ابوالفضل العباس ( علیه السّلام ) بانوى پاک ، ((فاطمه دخت حزام بن خالد(( است . ((حزام (( از استوانه هاى شرافت در میان عرب به شمار مى رفت و در بخشش ، مهمان نوازى ، دلاورى و رادمردى مشهور بود. خاندان این بانو از خاندانهاى ریشه دار و جلیل القدر بود که به دلیرى و دستگیرى معروف بودند. گروهى از این خاندان به شجاعت و بزرگ منشى ، نامى شدند، از جمله :
1 عامر بن طفیل :
عامر برادر ((عمره ((، مادر مادربزرگ ((ام البنین (( بود که از معروفترین سواران عرب به شمار مى رفت و آوازه دلاورى او در تمام محافل عربى و غیر آن پیچیده بود تا آنجا که اگر هیاءتى از عرب نزد ((قیصر روم (( مى رفت در صورتى که با عامر نسبتى داشت ، مورد تجلیل و تقدیر قرار مى گرفت وگرنه توجهى به آن نمى شد.
2 عامر بن مالک :
عامر جدّ دوّم بانو ((ام البنین (( است که از سواران و دلاوران عرب به شمار مى رفت و به سبب دلیرى بسیارش ، او را ((ملاعب الاسّنة (( (همبازى نیزه ها) لقب داده بودند. شاعرى درباره اش مى گوید:
((عامر با سرنیزه ها بازى مى کند و بهره گردانها را یکجا از آن خود ساخته است ).
علاوه بر دلاورى ، از پایبندان به پیمان و یاور محرومان بود و مردانگى او ضعیفان را دستگیر بود که مورخان در این باب نمونه هاى متعددى از او نقل کرده اند.
3 طفیل :
طفیل پدر عمره (مادر مادر بزرگ ام البنین ) از نامدارترین دلاوران عرب بود و برادرانى از بهترین سواران عرب داشت از جمله : ربیع ، عبیده و معاویه . به مادر آنان ((ام البنین (( گفته مى شد. این چند برادر نزد ((نعمان بن منذر(( رفتند.
در آنجا ((ربیع بن زیاد عبسى (( را که از دشمنانشان بود، مشاهده کردند. ((لبید(( از خشم برافروخته شد و نعمان را مخاطب ساخته چنین سرود:
((اى بخشنده خیر بزرگ از دارایى ! ما فرزندان چهارگانه ((ام البنین (( هستیم ((.
((ماییم بهترین فرزندان عامر بن صعصعه که در کاسه هاى بزرگ به دیگران اطعام مى کنیم ((.
((در میدان کارزار، میان جمجمه ها مى کوبیم و از کنام شیران به سویت آمده ایم ((.
((درباره او (ربیع ) از دانایى بپرس و پندش را به کار بند((.
((هشیار باش ! اگر از بدگویى و لعن بیزارى ، با او نشست و برخاست مکن و با او هم کاسه مشو((.
نعمان از ربیع روگردان شد و او را از خود دور کرد و به او گفت :
((از من دور شو و به هر سو که مى خواهى روانه شو و بیش از این با اباطیلت مرا میازار((.
((چه راست و چه دروغ ، درباره ات چیزهایى گفته شد، پس عذرت در این میان چیست ؟((.
این که نعمان فوراً خواسته آنان را برآورد و ربیع را از خود راند، بیانگر موقعیت والاى آنان نزد اوست .
4 عروة بن عتبه :
عروه پدر ((کبشه (( نیاى مادرى ام البنین و از شخصیتهاى برجسته در عالم عربى بود. به دیدار پادشاهان معاصر خود مى رفت و از طرف آنان مورد تجلیل و قدردانى قرار مى گرفت و پذیرایى شایانى از او به عمل مى آمد.
اینان برخى از اجداد مادرى حضرت ابوالفضل ( علیه السّلام ) هستند که متصف به صفات والا و گرایشهاى عمیق انسانى بوده اند و به حکم قانون وراثت ، ویژگیهاى والاى خود را از طریق ام البنین به فرزندان بزرگوارش منتقل کرده اند.
پیوند امام با ام البنین 
هنگامى که امام امیرالمؤ منین ( علیه السّلام ) به سوگ پاره تن و ریحانه پیامبر اکرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) و بانوى زنان عالمیان ، فاطمه زهرا( علیها السّلام ) نشست ، برادرش ((عقیل (( را که از عالمان به انساب عرب بود فراخواند و از او خواست برایش همسرى برگزیند که زاده دلاوران باشد تا پسر دلیرى به عرصه وجود برساند و سالار شهیدان را در کربلا یارى کند

عقیل ، بانو ام البنین از خاندان ((بنى کلاب (( را که در شجاعت بى مانند بود، براى حضرت انتخاب کرد. بنى کلاب در شجاعت و دلاورى در میان عرب زبانزد بودند ولبید درباره آنان چنین مى سرود:
((ما بهترین زادگان عامر بن صعصعه هستیم ((.
و کسى بر این ادعا خرده نمى گرفت . ((ابوبراء(( همبازى نیزه ها (ملاعب الاسنّه ) که عرب در شجاعت ، چون او را ندیده بود، از همین خاندان است .
امام این انتخاب را پسندید و عقیل را به خواستگارى نزد پدر ام البنین فرستاد. پدر خشنود از این وصلت مبارک ، نزد دختر شتافت و او با سربلندى و افتخار، پاسخ مثبت داد و پیوندى همیشگى با مولاى متقیان ، امیرمؤ منان ( علیه السّلام ) بست . حضرت در همسرش ، خِرَدى نیرومند، ایمانى استوار، آدابى والا و صفاتى نیکو مشاهده کرد و او را گرامى داشت و از صمیم قلب در حفظ او کوشید.
ام البنین و دو سبط پیامبر (ص ) 
ام البنین بر آن بود تا جاى مادر را در دل نوادگان پیامبر اکرم و ریحانه رسول خدا و آقایان جوانان بهشت ، امام حسن و امام حسین ( علیهما السّلام ) پر کند؛ مادرى که در اوج شکوفایى پژمرده شد و آتش به جان فرزندان نوپاى خود زد. فرزندان رسول خدا در وجود این بانوى پارسا، مادر خود را مى دیدند و از فقدان مادر، کمتر رنج مى بردند. ام البنین فرزندان دخت گرامى پیامبر اکرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) را بر فرزندان خود که نمونه هاى والاى کمال بودند مقدّم مى داشت و عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان مى کرد.
تاریخ ، جز این بانوى پاک ، کسى را به یاد ندارد که فرزندان هووى خود را بر فرزندان خود مقدّم بدارد. لیکن ، ام البنین توجّه به فرزندان پیامبر را فریضه اى دینى مى شمرد؛ زیرا خداوند متعال در کتاب خود به محبت آنان دستور داده بود و آنان امانت و ریحانه پیامبر بودند؛ ام البنین با درک عظمت آنان به خدمتشان قیام کرد و حقّ آنان را ادا نمود.
اهل بیت و ام البنین 
محبت بى شائبه ام البنین در حق فرزندان پیامبر و فداکاریهاى فرزندان او در راه سیدالشهداء بى پاسخ نماند، بلکه اهل بیت عصمت و طهارت در احترام و بزرگداشت آنان کوشیدند و از قدردانى نسبت به آنان چیزى فروگذار نکردند. ((شهید(( که از بزرگان فقه امامیه است مى گوید:
((ام البنین از زنان بافضیلت و عارف به حق اهل بیت ( علیهم السّلام ) بود. محبتى خالصانه به آنان داشت و خود را وقف دوستى آنان کرده بود. آنان نیز براى او جایگاهى والا و موقعیتى ارزنده قایل بودند. زینب کبرى پس از رسیدن به مدینه نزدش شتافت و شهادت چهار فرزندش را تسلیت گفت و همچنین در اعیاد براى تسلیت نزد او مى رفت ...((.
رفتن نواده پیامبر اکرم ، شریک نهضت حسینى و قلب تپنده قیام حسین ، زینب کبرى ، نزد ام البنین و تسلیت گفتن شهادت فرزندان برومندش ، نشان دهنده منزلت والاى ام البنین نزد اهل بیت ( علیهم السّلام ) است .
ام البنین نزد مسلمانان 
این بانوى بزرگوار، جایگاهى ویژه نزد مسلمانان دارد و بسیارى معتقدند او را نزد خداوند، منزلتى والاست و اگر دردمندى او را واسطه خود نزد حضرت بارى تعالى قرار دهد، غم و اندوهش برطرف خواهد شد. لذا به هنگام سختیها و درماندگى ، این مادر فداکار را شفیع خود قرار مى دهند.
البته بسیار طبیعى است که ام البنین نزد پروردگار مقرب باشد؛ زیرا در راه خدا و استوارى دین حق ، فرزندان و پاره هاى جگر خود را خالصانه تقدیم داشت .
مولود بزرگ  
نخستین فرزند پاک بانو ام البنین ، سالار بزرگوارمان ابوالفضل العباس ( علیه السّلام ) بود که با تولدش ، مدینه به گُل نشست ، دنیا پرفروغ گشت و موج شادى ، خاندان علوى را فراگرفت . ((قَمَرى (( تابناک به این خاندان افزوده شده بود و مى رفت که با فضایل و خون خود، نقشى جاودانه بر صفحه گیتى بنگارد.
هنگامى که مژده ولادت عباس به امیرالمؤ منین ( علیه السّلام ) داده شد، به خانه شتافت ، او را در برگرفت ، باران بوسه بر او فرو ریخت و مراسم شرعى تولد را درباره او اجرا کرد. در گوش راستش اذان و در گوش چپ اقامه گفت . نخستین کلمات ، بانگ روحبخش توحید بود که به وسیله پدرش پیشاهنگ ایمان و تقوا در زمین ، بر گوشش نشست و سرود جاویدان اسلام ، جانش را نواخت :((اللّه اکبر... لا اله الاّ اللّه ((. این کلمات که عصاره پیام پیامبران و سرود پرهیزگاران است ، در اعماق جان عباس جوانه زد، با روحش عجین شد و به درختى بارور از ایمان بدل شد تا آنجا که در راه بارورى همیشگى آن ، جان باخت و خونش را به پاى آن ریخت . در هفتمین روز تولد نیز بنا به سنّت اسلامى ، حضرت ، سر فرزند را تراشید، همسنگ موهایش ، طلا (یا نقره ) به فقیران صدقه داد و همان گونه که نسبت به حسنین ( علیهما السّلام ) عمل کرده بود، گوسفندى به عنوان عقیقه ذبح کرد.
سال تولد 
برخى از محققان برآنند که حضرت ابوالفضل العباس ( علیه السّلام ) در روز چهارم ماه شعبان سال 26 هجرى دیده به جهان گشود
نامگذارى 
امیرالمؤ منین ( علیه السّلام ) از پس پرده هاى غیب ، جنگاورى و دلیرى فرزند را در عرصه هاى پیکار دریافته بود و مى دانست که او یکى از قهرمانان اسلام خواهد بود، لذا او را عباس (دُژم : شیر بیشه) نامید؛ زیرا در برابر کژیها و باطل ، ترشرو و پرآژنگ بود و در مقابل نیکى ، خندان و چهره گشوده . همان گونه که پدر دریافته بود، فرزندش در میادین رزم و جنگهایى که به وسیله دشمنان اهل بیت ( علیهم السّلام ) به وجود مى آمد، چون شیرى خشمگین مى غرّید، گردان و دلیران سپاه کفر را درهم مى کوفت و در میدان کربلا تمامى سپاه دشمن را دچار هراس ‍ مرگ آورى کرد. شاعر درباره حضرتش مى گوید:
((هراس از مرگ ، چهره دشمن را درهم کشیده بود، لیکن عباس در این میان خندان و متبسم بود((.
کنیه ها 
به حضرت عباس ، این کنیه ها را داده بودند:
1 ابوالفضل :
از آنجا که حضرت را فرزندى به نام ((فضل (( بود، او را به ((ابوالفضل (( کنیه داده بودند. شاعرى در سوگ ایشان مى گوید: ((اى ابوالفضل ! اى بنیانگذار فضیلت و خویشتندارى ! ((فضیلت (( جز تو را به پدرى نپذیرفت ((.
این کنیه با حقیقت وجودى حضرت هماهنگ است و او اگر به فرض ‍ فرزندى به نام فضل نداشت ، باز به راستى ابوالفضل (منبع فضیلت ) بود و سرچشمه جوشان هر فضیلتى به شمار مى رفت ؛ زیرا در زندگى خود با تمام هستى به دفاع از فضایل و ارزشها پرداخت و خون پاکش را در راه خدا بخشید.
حضرت پس از شهادت ، پناهگاه دردمندان شد و هرکس با ضمیرى صاف او را نزد خداوند شفیع قرار داد، پروردگار رنج و اندوهش را برطرف ساخت .
2 ابوالقاسم :
حضرت را فرزند دیگرى بود به نام ((قاسم ((، لذا ایشان را ((ابوالقاسم (( کنیه داده بودند. برخى از مورخان معتقدند قاسم همراه پدر و در راه دفاع از ریحانه رسول اکرم در سرزمین کربلا به شهادت رسید و پدر، او را در راه خدا فدا کرد.
القاب  
معمولاً القاب ، ویژگیهاى نیک و بد آدمى را مشخص مى سازد و هر کس ‍ را بر اساس خصوصیتى که دارد لقبى مى دهند. ابوالفضل را نیز به سبب داشتن صفات والا و گرایشهاى عمیق اسلامى ، لقبهایى داده اند، از آن جمله :
1 قمر بنى هاشم :
حضرت عباس با رخسار نیکو و تلا لؤ چهره ، یکى از آیات کمال و جمال به شمار مى رفت ، لذا او را قمر بنى هاشم لقب داده بودند. در حقیقت نه تنها قمر خاندان گرامى علوى بود، بلکه قمرى درخشان در جهان اسلام به شمار مى رفت که بر راه شهادت پرتو افشانى مى کرد و مقاصد آن را براى همه مسلمانان آشکار مى نمود.
2 سقّا:
از بزرگترین و بهترین القاب حضرت که بیش از دیگر القاب مورد علاقه اش بود، ((سقّا(( مى باشد. پس از بستن راه آب رسانى به تشنگان اهل بیت ( علیهم السّلام ) به وسیله نیروهاى فرزند مرجانه ، جنایتکار و تروریست ، جهت از پا درآوردن فرزندان رسول خدا( صلّى اللّه علیه و آله ) قهرمان اسلام ، بارها صفوف دشمن را شکافت و خود را به فرات رساند و تشنگان اهل بیت و اصحاب امام را سیراب ساخت که تفصیل آن را هنگام گزارش شهادت حضرت بیان خواهیم کرد.
3 قهرمان علقمى :
((علقمى (( نام رودى بود که حضرت بر کناره آن به شهات رسید و به وسیله صفوف به هم فشرده سپاه فرزند مرجانه ، محافظت مى شد تا کسى از یاران حضرت اباعبداللّه را یاراى دستیابى به آب نباشد و همراهان امام و اهل بیت ایشان تشنه بمانند. حضرت عباس با عزمى نیرومند و قهرمانى بى نظیر خود توانست بارها به نگهبانان پلید علقمى حمله کند، آنان را درهم شکند و متوارى سازد و پس از برداشتن آب ، سربلند بازگردد. در آخرین بار، حضرت در کنار همین رود، به شهادت رسید، لذا او را ((قهرمان علقمى (( لقب دادند.
4 پرچمدار:
از القاب مشهور حضرت ، پرچمدار (حامل اللواء) است ؛ زیرا ایشان ارزنده ترین پرچمها؛ پرچم پدر آزادگان ؛ امام حسین ( علیه السّلام ) را در دست داشتند.
حضرت به دلیل مشاهده تواناییهاى نظامى فوق العاده در برادر خود، پرچم را تنها به ایشان سپردند و از میان اهل بیت و اصحاب ، او را نامزد این مقام کردند؛ زیرا در آن هنگام سپردن پرچم سپاه از بزرگترین مقامهاى حساس در سپاه به شمار مى رفت و تنها دلاوران و کارآمدان ، بدین امتیاز مفتخر مى گشتند. حضرت عباس نیز پرچم را با دستانى پولادین برفراز سر برادر بزرگوارش به اهتزاز درآورد و از هنگام خروج از مدینه تا کربلا، همچنان در دست داشت . پرچم از دست حضرت به زمین نیفتاد مگر پس از آنکه دو دست خود را فدا کرد و در کنار رود علقمى به خاک افتاد.
5 کبش الکتیبه :
لقبى است که به بالاترین رده فرماندهى سپاه به سبب حسن تدبیر و دلاورى که از خود نشان مى دهد و نیروهاى تحت امر خود را حفظ مى کند، داده مى شود. این نشان دلیرى ، به دلیل رشادت بى مانند حضرت عباس در روز عاشورا و حمایت بى دریغ از لشکر امام حسین ( علیه السّلام ) بدو داده شده است . ابوالفضل در این روز، نیرویى کوبنده در سپاه برادر و صاعقه اى هولناک بر دشمنان اسلام و پیروان باطل بود.
6 سپهسالار:
لقبى است که به بزرگترین شخصیت فرماندهى و ستاد نظامى داده مى شود. و حضرت را به سبب آنکه فرمانده نیروهاى مسلح برادر در روز عاشورا بود و رهبرى نظامى لشکر امام را بر عهده داشت ، این گونه لقب داده اند.
شمایل 
حضرت آیتى از جمال و زیبایى بود. رخساره اش زیبا، چهره اش پرشکوه ، اندامش متناسب و نیرومند بود که آثار دلیرى و شجاعت را به خوبى نمایان مى ساخت . راویان او را خوبرو و زیبا وصف کرده اند و گفته اند: ((رشادت اندام و قامت ایشان به حدى بود که بر اسب نیرومند و بزرگى مى نشست ، لیکن در همان حال پاهایش بر زمین خط مى انداخت ((.

montazeremahdy.parsiblog.com


 




تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد و کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...