سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام
 اهل بیت (ع)
درباره وبلاگ

نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر امکانات


بازدید امروز: 61
بازدید دیروز: 3
کل بازدیدها: 797187
پیوندهای وبگاه
» اللهم صلی علی محمد و آل محمد
» شیرین تر ازعسل
» حدیث منتظران
» حدیث313
» به رنگ آبی
» بوستان ادب و عرفان
» سیب خیال
» کلاس ششم1
» خون شهدا
» دل نوشته های من
» مجله پارسی نامه
» مهربان
» کتاب خانه دیجیتال
» زیبا ترین اشعار
» بغض نوشت
» بلاگ فناوری طراحی سایت
» شین مثل شعور
» من میگم
» نگاهم برای تو
» پرستوی خیال
» زیباترین حس
» امید وصل
» تفحص
» صدای دل
» پایگاه خبری
» غزلستان عاشقی
» پاتوق دوستان
» قیدار شهر جد پیامبر
» کاش خواننده این نوشته باشی
» عشق الهی
» تنها عشق
» یادداشت ها
» زنگ تفریح
» رنگارنگ
» تینا
» خاطره ها
» نسیم بهشت
» رهگذرم دلنبند
» افسوس که این عمر
» یوسف آل محمد
» حرف های من وتو
» زنگ تفریح
» در دشت هویج
» دنیایی زیر قلمت راه می رود
» ما عادت داریم
» دل نواز
» یادداشت های شبانه
» مهتاب سبز
» خورشت
» دنیای خاطرات من
» تولدت مبارک
» خط بارون
» ارزودارم
» قلب
» آن سوی خیال
» تن ها
» قلب های شکسته
» یکتا
» پرستیژ
» خواسته خدا
» نیلوفر مرداب
» قافیه باران
» جاده خاطره ها
» بهار عشق
» احساس رویایی
» ابرار
» غزلیات محسن نصیری
» نهان خانه جان
» اسلام دینی زیبا و زندگی بخش
» دلارام
موضوعات
آرشیو مطالب
صفحات دیگر
شهادت حضرت فاطمه
+ نویسنده امیر حسین حاجی لو در پنج شنبه 88/2/17 | نظرات ()

- شیخ صدوق رحمه الله در کتاب خصال ، به سندش از امام صادق علیه السلام روایت کرده : افرادى که فوق العاده گریه کردند پنج نفر بودند: آدم ، یعقوب ، یوسف ، فاطمه ، دختر حضرت محمد صلى الله علیه و آله و على بن الحسین علیهم السلام .

حضرت آدم از فراق بهشت به قدرى گریه کرد که اثر اشک در دو گونه صورت مبارکش نظیر جوى باقى ماند.

حضرت یعقوب به قدرى از فراق یوسف گریه نمود که چشمان خود را از دست داد و بدو گفتند: به خداوند سوگند یوسف را از خاطرنخواهى برد تا آنکه افسرده یا نابود گردى .

حضرت یوسف به قدرى براى پدرش یعقوب گریست که اهل زندان ناراحت شدند و به وى گفتند: یا باید شب گریان و روز ساکت شوى و یا اینکه روز گریان و شب ساکت باشى .

یوسف با یکى از پیشنهادهاى ایشان موافقت نمود.

حضرت فاطمه در فراق پیغمبر به قدرى گریه کرد که اهل مدینه خسته و ناراحت شده به او گفتند: تو به واسطه کثرت گریه ات ما را اذیت مى کنى . لذا حضرت زهرا از مدینه خارج و به سوى قبر شهدا مى رفت ، وقتى ناراحتیهاى قلبى خود را با گریستن خالى مى کرد به سوى مدینه بازمى گشت .

حضرت على بن الحسین علیهماالسلام مدت بیست یا چهل سال بر حضرت حسین گریست . هیچ غذایى در مقابل آن حضرت نمى گذاشتند مگر اینکه گریان مى شد.

کار آن حضرت به جایى رسید که یکى از غلامانش به وى گفت : اى پسر رسول خدا! فداى تو شوم ، من مى ترسم تو خود را (به واسطه کثرت گریه ) هلاک نمایى !

فرمود: چاره اى نیست جز اینکه از غم و اندوه خود به خداوند شکایت کنم . من چیزهایى را مى دانم که شما نمى دانید. من یادآور قتلگاه فرزندان فاطمه علیهاالسلام نمى شوم مگر اینکه گریه راه گلویم را مسدود مى کند.

-                      شیخ طوسى در امالى به سندش از عبدالله بن عباس روایت کرده :

هنگامى که وفات پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله نزدیک گردید آن حضرت به قدرى گریست که محاسن مبارکش تر شد. عرض شد: یا رسول الله ! چرا گریه مى کنى ؟ فرمود: براى ذریه و فرزندانم و آن ستمهایى که از جفاکاران امتم بعد از من به ایشان مى رسد، مى گریم . گویا مى بینم دخترم فاطمه زهرا بعد از من مظلوم واقع شده ، هر چه صدا مى زند: یا ابتاه ! احدى از امت من به فریاد او نمى رسد. وقتى فاطمه این مطلب را شنید، گریان شد. پیغمبر اکرم به وى فرمود: دخترم ، گریان مباش ! فاطمه گفت : پدرجان ! من براى ظلم هایى که بعد از تو خواهم دید گریه نمى کنم ، بلکه براى فراقت اشک مى ریزم . پیغمبر فرمود: دخترم ، مژده باد تو را! زیرا اولین کسى هستى که در میان اهل بیتم به من ملحق خواهد شد.

-                      قطب الدین راوندى در الخرائج و الجرائح از امام صادق علیه السلام روایت کرده :

حضرت فاطمه بعد از پدر بزرگوارش مدت هفتاد و پنج روز زنده بود و از فراق پدر خود دچار غم و اندوه شدیدى شده بود. جبرئیل نزد آن بانو مى آمد و او را تسلى و از مکان پدرش که در بهشت است خبر مى داد. و نیز او را از مصائبى که بعدا فرزندانش به آن مبتلا مى شدند آگاه مى کرد و حضرت على علیه السلام این گونه مطالب را مى نوشت .


نگاهی به سیره ی حضرت فاطمه (س)
+ نویسنده احمد حاجی لو در چهارشنبه 86/7/25 | نظرات ()

آغاز زندگی،پایان بندگی،اوج بندگی

رضایت و خشنودی خداوند آخرین مقامی است که هر سالکی پس از مجاهدت ها وسختی ها ، پشت سر می گذارد.کوشش اولیای خداوند همواره بر این است که مبادا کاری را مرتکب شوند که خداوند از آن خشنود نباشد.
حضرن امیرالمومنین علیه السلام فرمود: هیچ گاه فاطمه از من نرنجید و او نیز هرگز مرا نرنجاند... در هیچ امری قدمی بر خلاف میل باطنی من بر نداشت.
یک بار که فاطمه(س) متوجه شد پیامبر (ص) از گردنبند و دستبند و پرده ی نصب شده در جلوی درب خانه اش ناراحت شده، فوراً آن را نزد رسول خدا(ص) فرستاد تا در راه خدا صرف کند. پیامبر (ص) نیز سه مرتبه فرمود: فعلت، فداها ابوها؛ آنچه می خواستم انجام داد، پدرش به فدای او باد.
فاطمه(س) زمانی که برای درخواست کنیز و کمک کار نزد پیامبر (ص)  رفت، تسبیحات را آموخت و به جای دنیا، توشه ی آخرت نصیبش شد. او از برآورده نشدن نیازش ناراحت نشد ، بلکه فرمود: از خدا و رسول خدا خشنودم.
بزرگان و اولیای دین همواره می کوشند امامشان از آن ها راضی باشد. امام باقر (ع) نیز بر جابر همین نکته را فرمود که : من از درمان و درد  و وصل و هجران پسندم  آنچه را جانان پسندد.




تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد و کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...