سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام

حدیث از ائمه علیه السلام
 اهل بیت (ع)
درباره وبلاگ

نویسندگان
پیوندهای روزانه
دیگر امکانات


بازدید امروز: 173
بازدید دیروز: 15
کل بازدیدها: 803728
پیوندهای وبگاه
» اللهم صلی علی محمد و آل محمد
» شیرین تر ازعسل
» حدیث منتظران
» حدیث313
» به رنگ آبی
» بوستان ادب و عرفان
» سیب خیال
» کلاس ششم1
» خون شهدا
» دل نوشته های من
» مجله پارسی نامه
» مهربان
» کتاب خانه دیجیتال
» زیبا ترین اشعار
» بغض نوشت
» بلاگ فناوری طراحی سایت
» شین مثل شعور
» من میگم
» نگاهم برای تو
» پرستوی خیال
» زیباترین حس
» امید وصل
» تفحص
» صدای دل
» پایگاه خبری
» غزلستان عاشقی
» پاتوق دوستان
» قیدار شهر جد پیامبر
» کاش خواننده این نوشته باشی
» عشق الهی
» تنها عشق
» یادداشت ها
» زنگ تفریح
» رنگارنگ
» تینا
» خاطره ها
» نسیم بهشت
» رهگذرم دلنبند
» افسوس که این عمر
» یوسف آل محمد
» حرف های من وتو
» زنگ تفریح
» در دشت هویج
» دنیایی زیر قلمت راه می رود
» ما عادت داریم
» دل نواز
» یادداشت های شبانه
» مهتاب سبز
» خورشت
» دنیای خاطرات من
» تولدت مبارک
» خط بارون
» ارزودارم
» قلب
» آن سوی خیال
» تن ها
» قلب های شکسته
» یکتا
» پرستیژ
» خواسته خدا
» نیلوفر مرداب
» قافیه باران
» جاده خاطره ها
» بهار عشق
» احساس رویایی
» ابرار
» غزلیات محسن نصیری
» نهان خانه جان
» اسلام دینی زیبا و زندگی بخش
» دلارام
موضوعات
آرشیو مطالب
صفحات دیگر
شهادت حضرت فاطمه
+ نویسنده امیر حسین حاجی لو در پنج شنبه 88/2/17 | نظرات ()

- شیخ صدوق رحمه الله در کتاب خصال ، به سندش از امام صادق علیه السلام روایت کرده : افرادى که فوق العاده گریه کردند پنج نفر بودند: آدم ، یعقوب ، یوسف ، فاطمه ، دختر حضرت محمد صلى الله علیه و آله و على بن الحسین علیهم السلام .

حضرت آدم از فراق بهشت به قدرى گریه کرد که اثر اشک در دو گونه صورت مبارکش نظیر جوى باقى ماند.

حضرت یعقوب به قدرى از فراق یوسف گریه نمود که چشمان خود را از دست داد و بدو گفتند: به خداوند سوگند یوسف را از خاطرنخواهى برد تا آنکه افسرده یا نابود گردى .

حضرت یوسف به قدرى براى پدرش یعقوب گریست که اهل زندان ناراحت شدند و به وى گفتند: یا باید شب گریان و روز ساکت شوى و یا اینکه روز گریان و شب ساکت باشى .

یوسف با یکى از پیشنهادهاى ایشان موافقت نمود.

حضرت فاطمه در فراق پیغمبر به قدرى گریه کرد که اهل مدینه خسته و ناراحت شده به او گفتند: تو به واسطه کثرت گریه ات ما را اذیت مى کنى . لذا حضرت زهرا از مدینه خارج و به سوى قبر شهدا مى رفت ، وقتى ناراحتیهاى قلبى خود را با گریستن خالى مى کرد به سوى مدینه بازمى گشت .

حضرت على بن الحسین علیهماالسلام مدت بیست یا چهل سال بر حضرت حسین گریست . هیچ غذایى در مقابل آن حضرت نمى گذاشتند مگر اینکه گریان مى شد.

کار آن حضرت به جایى رسید که یکى از غلامانش به وى گفت : اى پسر رسول خدا! فداى تو شوم ، من مى ترسم تو خود را (به واسطه کثرت گریه ) هلاک نمایى !

فرمود: چاره اى نیست جز اینکه از غم و اندوه خود به خداوند شکایت کنم . من چیزهایى را مى دانم که شما نمى دانید. من یادآور قتلگاه فرزندان فاطمه علیهاالسلام نمى شوم مگر اینکه گریه راه گلویم را مسدود مى کند.

-                      شیخ طوسى در امالى به سندش از عبدالله بن عباس روایت کرده :

هنگامى که وفات پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله نزدیک گردید آن حضرت به قدرى گریست که محاسن مبارکش تر شد. عرض شد: یا رسول الله ! چرا گریه مى کنى ؟ فرمود: براى ذریه و فرزندانم و آن ستمهایى که از جفاکاران امتم بعد از من به ایشان مى رسد، مى گریم . گویا مى بینم دخترم فاطمه زهرا بعد از من مظلوم واقع شده ، هر چه صدا مى زند: یا ابتاه ! احدى از امت من به فریاد او نمى رسد. وقتى فاطمه این مطلب را شنید، گریان شد. پیغمبر اکرم به وى فرمود: دخترم ، گریان مباش ! فاطمه گفت : پدرجان ! من براى ظلم هایى که بعد از تو خواهم دید گریه نمى کنم ، بلکه براى فراقت اشک مى ریزم . پیغمبر فرمود: دخترم ، مژده باد تو را! زیرا اولین کسى هستى که در میان اهل بیتم به من ملحق خواهد شد.

-                      قطب الدین راوندى در الخرائج و الجرائح از امام صادق علیه السلام روایت کرده :

حضرت فاطمه بعد از پدر بزرگوارش مدت هفتاد و پنج روز زنده بود و از فراق پدر خود دچار غم و اندوه شدیدى شده بود. جبرئیل نزد آن بانو مى آمد و او را تسلى و از مکان پدرش که در بهشت است خبر مى داد. و نیز او را از مصائبى که بعدا فرزندانش به آن مبتلا مى شدند آگاه مى کرد و حضرت على علیه السلام این گونه مطالب را مى نوشت .


حوادث غدیر تا رحلت پیامبر
+ نویسنده امیر حسین حاجی لو در دوشنبه 87/12/5 | نظرات ()
چند ماه از عمر پربار پیامبر عالیقدر اسلام (ص ) باقى نمانده بود. سال دهم هجرت بود. پیامبر (ص ) اعلام فرمود: مردم براى انجام مراسم عظیم حج آماده شوند. بیش از صد هزار نفر گرد آمدند. پیامبر مکرم (ص ) با پوشیدن دو پارچه سفید از مسجد شجره در نزدیک مدینه احرام بست و مسلمانان نیز همچنین .
صداى گوشنواز: (( لبیک اللهم لبیک ، لا شریک لک لبیک ، )) در فضا طنین انداز شد. هزاران نفر این نداى ملکوتى پیامبر را تکرار مى کردند. شکوه عظیمى بود: وحدت اسلامى ، برابرى و برادرى تبلور یافت .
پیامبر مکرم (ص ) براى اولین و آخرین بار مراسم و مناسک حج را به مسلمانان آموخت . این سفر بزرگ نمایشگر ثمرات بزرگ و تلاشهاى چند ساله پیغمبر اکرم (ص ) بود که جان و مال و زندگى خود را خالصانه در راه تحقق آرمانهاى اسلامى و فرمانهاى الهى بذل کرد، و پیامهاى الهى را به مردم جهان رسانید. پیامبر (ص ) در سرزمین عرفات - پس از نماز ظهر و عصر - هزاران نفر از مسلمانان پاک اعتقاد را، مخاطب ساخته چنین فرمود:
(اى مردم ! سخنان مرا بشنوید - شاید پس از این شما را در این نقطه ملاقات نکنم - اى مردم خونها و اموال شما بر یکدیگر تا روزى که خدا را ملاقات نمائید مانند امروز و این ماه ، محترم است و هر نوع تجاوز به آنها حرام است ).
سپس مردم را به برابرى و برادرى فرا خواند و به رعایت حقوق بانوان سفارش کرد و از شکستن حدود الهى بیم داد و از ستمکارى و تجاوز به حقوق یکدیگر بر حذر داشت و به تقوى توصیه کرد.
در صحنه غدیر خم
وقتى پیامبر اکرم (ص ) و دهها هزار نفر در بازگشت به مدینه به محلى به نام غدیر خم رسیدند، امین وحى ، جبرئیل بر پیامبر (ص ) وارد شد و پیام الهى را بدین صورت به پیامبر (ص ) ابلاغ کرد:
(اى پیامبر، آنچه از سوى خداوند فرستاده شده به مردم برسان و اگر پیام الهى را به مردم نرسانى رسالت خود را تکمیل نکرده اى ، خداوند تو را از شرّ مردم حفظ مى کند.)(43)
مردم مى پرسیدند آن چه چیزى است که کامل کننده دین است و بى آن ، دین حق کامل نیست ؟ آن آخرین اقدام پیامبر است براى تعیین خط وصایت و امامت . پیامبر (ص ) باید - به امر خدا - تکلیف مردم را پس از خود معین کند.
در زیر آفتاب سوزان و در روى رملها و شنهاى داغ بیابان ، ضمن خطبه بلندى ، پیامبر حضرت على (ع ) را به عنوان (ولى ) و (جانشین ) خود به مردم معرفى فرمود، و بویژه این جمله را - که محدثان شیعه و سنى همه نقل کرده اند - گفت :
(( من کنت مولاه فعلى مولاه ...))
مردم در آن روز که هجدهم ماه ذیحجه بود، با حضرت على (ع ) بیعت کردند.
دو ماه و چند روز بعد، در اواخر صفر سال یازدهم هجرى ، پیغمبر اکرم (ص ) در مدینه چشم از جهان فرو بست و در جوار مسجدى که خود ساخته بود مدفون شد.
این قبر منور، امروز زیارتگاه نزدیک به یک میلیارد مردم مسلمان جهان است .
امام محمد باقر (علیه السلام)
+ نویسنده امیر حسین حاجی لو در پنج شنبه 87/11/10 | نظرات ()

نام مبارک امام پنجم
محمّد بود. لقب آن حضرت باقر یا باقرالعلوم است ، بدین جهت که : دریاى دانش را شکافت
و اسرار علوم را آشکارا ساخت . القاب دیگرى مانند شاکر و صابر و هادى نیز براى آن حضرت
ذکر کرده اند که هر یک باز گوینده صفتى از صفات آن امام بزرگوار بوده است .

کنیه امام (ابوجعفر)
بود. مادرش فاطمه دختر امام حسن مجتبى (ع ) است . بنابراین نسبت آن حضرت از طرف مادر
به سبط اکبر حضرت امام حسن (ع ) و از سوى پدر به امام حسین (ع ) مى رسید. پدرش حضرت
سیدالساجدین ، امام زین العابدین ، على بن الحسین (ع ) است .

تولد حضرت باقر (ع
) در روز جمعه سوم ماه صفر سال 57 هجرى در مدینه اتفاق افتاد. در واقعه جانگداز کربلا
همراه پدر و در کنار جدش حضرت سیدالشهداء کودکى بود که به چهارمین بهار زندگیش نزدیک
مى شد.

دوران امامت امام
محمّد باقر (ع ) از سال 95 هجرى کهسال درگذشت امام زین العابدین (ع ) است آغاز شده
و تاسال 114 ه‍ یعنى مدت 19 سال و چند ماه ادامه داشته است ..

امام پنجم (ع ) بسیار
گشاده رو و با مؤ منان و دوستان خوش برخورد بود. با همه اصحاب مصافحه مى کرد و دیگران
را نیز بدین کار تشویق مى فرمود. در ضمن سخنانش مى فرمود: مصافحه کردن کدورتهاى درونى
را از بین مى برد و گناهان دو طرف - همچون برگ درختان در فصل خزان - مى ریزد. امام
باقر (ع ) در صدقات و بخشش و آداب اسلامى مانند دستگیرى از نیازمندان و تشییع جنازه
مؤ منین و عیادت از بیماران و رعایت ادب و آداب و سنن دینى ، کمال مواظبت را داشت
. مى خواست سنت هاى جدش رسول اللّه (ص ) را عملا در بین مردم زنده کند و مکارم اخلاقى
را به مردم تعلیم نماید.

اسلامى را - در جهات
مختلف - به مردم تعلیم دادند؛ تا کار نشر فقه و احکام اسلام به جایى رسید که فرزند
گرامى آن امام ، حضرت امام جعفر صادق (ع ) دانشگاهى با چهار هزار شاگرد پایه گذارى
نمود، و احادیث و تعلیمات اسلامى را در اکناف و اطراف جهان آن روز اسلام انتشار داد.
امام سجاد (ع ) با زبان دعا و مناجات و یادآورى از مظالم اموى و امر به معروف و نهى
از منکر و امام باقر (ع ) با تشکیل حلقه هاى درس ، زمینه این امر مهم را فراهم نمود
و مسائل لازم دینى را براى مردم روشن فرمود.

رسول اکرم اسلام
(ص ) در پرتو چشم واقع بین و با روشن بینى وحى الهى وظایفى را که فرزندان و اهل بیت
گرامى اش در آینده انجام خواهند داد و نقشى را که در شناخت و شناساندن معارف حقه به
عهده خواهند داشت ، ضمن احادیثى که از آن حضرت روایت شده ، تعیین فرموده است .

چنان که در این حدیث
آمده است :

روزى جابر بن عبداللّه
انصارى که در آخر عمر دو چشم جهان بینش تاریک شده بود به محضر حضرت سجاد (ع ) شرفیاب
شد. صداى کودکى را شنید، پرسید کیستى ؟ گفت من محمّد بن على بن الحسینم ، جابر گفت
: نزدیک بیا. سپس دست او را گرفت و بوسید و عرض کرد:

روزى خدمت جدت رسول
خدا (ص ) بودم . فرمود: شاید زنده بمانى و محمّد بن على بن الحسین که یکى از اولاد
من است ملاقات کنى . سلام مرا به او برسان و بگو: خدا به تو نور حکمت دهد. علم و دین
را نشر بده . امام پنجم هم به امر جدش قیام کرد و در تمام مدت عمر به نشر علم و معارف
دینى و تعلیم حقایق قرآنى و احادیث نبوى (ص ) پرداخت .

این جابر بن عبداللّه
انصارى همان کسى است که در نخستین سال بعد از شهادت حضرت امام حسین (ع ) به همراهى
عطیه که مانند جابر از بزرگان و عالمان با تقوا و از مفسران بود، در اربعین حسینى به
کربلا آمد و غسل کرد، و در حالى که عطیه دستش را گرفته بود در کنار قبر مطهر حضرت سیدالشهداء
آمد و زیارت آن سرور شهیدان را انجام داد. بارى ، امام باقر علیه السلام منبع انوار
حکمت و معدن احکام الهى بود. نام نامى آن حضرت با دهها و صدها حدیث و روایت و کلمات
قصار و اندرزهایى همراه است ، که بویژه در 19 سال امامت براى ارشاد مستعدان و دانش
‍ اندوزان و شاگردان شایسته خود بیان فرموده است . بنا به روایاتى که نقل شده است ،
در هیچ مکتب و محضرى دانشمندان خاضع تر و خاشع تر از محضر محمّد بن على (ع ) نبوده
اند.(73)

حضرت امام محمّد باقر
(ع ) 19 سال و ده ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش ‍ حضرت امام زین العابدین (ع ) زندگى
کرد و در تمام این مدت به انجام دادن وظایف خطیر امامت ، نشر و تبلیغ فرهنگ اسلامى
، تعلیم شاگردان ، رهبرى اصحاب و مردم ، اجرا کردن سنت هاى جد بزرگوارش در میان خلق
، متوجه کردن دستگاه غاصب حکومت به خط صحیح رهبرى و راه نمودن به مردم در جهت شناخت
رهبر واقعى و امام معصوم ، که تنها خلیفه راستین خدا و رسول (ص ) در زمین است ، پرداخت
و لحظه اى از این وظیفه غفلت نفرمود.

از سخنان امام محمّد
باقر (ع )

1 - اسلام بر پنج
پایه استوار است : نماز، زکات ، حج ، روزه ، ولایت از ولایت مى پرسند، امام مى فرماید:
با ولایت امور مسلمانان نظم و نظام پیدا مى کند.

2 - هیچ چیز در نزد
خداوند بهتر از سؤ ال و عرض حاجت بدو نیست .

3 - هیچ چیز در دفع
بلاها و حوادث ناگوار بهتر از دعا نیست .

4 - بزرگترین عیب
آن است که انسان چشم خود را به عیبهاى مردم بدوزد و از عیب خود چشم پوشى کند. مردم
را به کارهایى امر کند که خود از انجام دادن آنها ناتوان است . همنشین و دوست خود را
که یاور و مددکارى ندارد، آزار دهد و به کمک او نشتابد.

5 - هنگامى که نزد
دانشمندى نشستى ، به شنیدن ، حریص تر از گفتن باش ، و نیکو شنیدن را بیاموز، همانطور
که نیکو گفتن را مى آموزى ، و سخن هیچکس را قطع مکن .

6 - اگر بندگان وقتى
نمى دانند، توقف کنند (و اظهار نظر ننمایند) و آنچه را که درک نکرده اند انکار نکنند،
کافر نمى شوند.

7 - دانشمندى که مردم
از دانس وى سود ببرند از هفتاد هزار عابد برتر است .

8 - هر کس که خدا
او را با واعظ خودش قرار ندهد، پندهاى دیگران او را سودى نخواهد بخشید.


وصیت نامه امام حسین علیه السلام
+ نویسنده امیر حسین حاجی لو در چهارشنبه 87/10/18 | نظرات ()

حضرت سیدالشهداء علیه السلام هنگام حرکت از مدینه بسوى مکه وصیت نامه ذیل را نوشت و با انگشترى خویش مهر کرد و به برادرش ، محمد حنفیه داد.
((به نام خداوند بخشنده مهربان
بطور یقین حسین گواهى مى دهد که خدایى جز الله نیست و شریکى براى او وجود ندارد و محمد بنده و فرستاده اوست که آیین حق را از نزد حق تعالى آورد.
او گواهى مى دهد که بهشت و جهنم حق است و روز قیامت بى گمان به وقوع مى پیوندد و خداوند متعال انسانها را از قبرها بر مى انگیزد.
بى شک من برا تفریح و خوشگذرانى و اظهار کبر و فساد و ظلم از مدینه خارج نشدم بلکه جز این نیست که براى صلاح در امت جدم ، سفر را آغاز کرده و مى خواهم امر به نیکى و نهى از زشتى کرده و به سیرت جدم و پدرم ، على بن ابیطالب ، رفتار کنم ؛ هر کس این حقیقت را از من بپذیرد و از من پیروى کند، راه خدا را برگزیده و گرنه ، صبر مى کنم تا خداوند متعال بین من و این قوم به حق داورى کند و او بهترین داوران است .
برادرم ! این وصیت من به تو است و توفیق من جز از خدا نیست و به خدا توکل کرده و بازگشتم به سوى اوست .
))
(بالحسین تسعدون و به تشقون .
تنها ره سعادت و خوشبختى و یا شقاوت و بدبختى شما به واسطه حسین است .
                                            رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم )

بر کرانه علقمه
+ نویسنده امیر حسین حاجی لو در یکشنبه 87/10/15 | نظرات ()

 قلب ابوالفضل از رنج و اندوه فشرده شده بود و آرزو مى کرد که مرگ ، او را در رُباید و شاهد این حوادث هولناک ، که هر زنده اى را از پا درمى آورد و بنیاد صبر را واژگون مى کرد و جز صاحبان عزیمت از پیامبران که خداوند آنان را آزموده و بر بندگان برترى داده ، کسى طاقت آنها را نداشت نباشد.
از جمله این حوادث هولناک آن بود که ابوالفضل ( علیه السّلام ) هر لحظه به استقبال جوان نورسى مى شتافت که شمشیرها و نیزه هاى بنى امیّه اندام او را پاره پاره کرده بودند و صداى بانوان حرم را مى شنید که به سختى بر عزیز خود مویه مى کردند و بر صورت خود مى کوفتند و ماههاى شب چهارده را که در راه دفاع از ریحانه رسول خدا( صلّى اللّه علیه و آله ) به خون تپیده بودند، در آغوش مى گرفتند.
علاوه بر همه اینها، ابوالفضل برادر تنهاى خود را میان انبوه کرکسانى مى دید که براى تقرب به جرثومه دنائت ، پسر مرجانه ، تشنه ریختن خون امام هستند، لیکن این محنتها و رنجها عزم حضرت را براى پیکار با دشمنان خدا و جانبازى در راه نواده پیامبر اکرم ( صلّى اللّه علیه و آله ) جزم مى کرد و ایشان مصمم تر مى شدند.
در اینجا به اختصار به بحث از شهادت حضرت و حوادث منجر به آن مى پردازیم .
عباس (ع ) با برادرانش  
پس از شهادت جوانان اهل بیت ( علیهم السّلام ) عباس قهرمان کربلا به برادران خود رو کرد و گفت :
اینک در میدان نبرد درآئید و مخلصانه در راه یارى دین خدا با دشمنان او کارزار نمایید زیرا یقین مى دانم از این عمل ، زیانى نخواهید دید.(111)
از برادران بزرگوارش خواست خود را براى خدا قربانى کنند و خالصانه در راه خدا و رسولش جهاد نمایند و در جانبازى خود به چیز دیگرى اعم از نسب و غیره نیندیشند. ابوالفضل متوجه برادرش عبداللّه گشت و گفت :
((برادرم ! پیش برو تا تو را کشته ببینم و نزد خدایت به حساب آورم )).(112)
آن رادمردان نداى حق را لبیک گفتند و براى دفاع از بزرگ خاندان نبوت و امامت ، حسین بن على ( علیه السّلام ) پیش تاختند.
سخن سست 
از خنده آورترین و ناحق ترین سخنان ، گفتار ((ابن اثیر)) است که : ((عباس به برادران خود گفت : پیش بروید تا از شما ارث ببرم ؛ زیرا شما فرزندى ندارید!!)).
این سخن را گفته اند تا از اهمیت این نادره اسلام و این مایه افتخار مسلمانان بکاهند.
آیا ممکن است مایه سرافرازى بنى هاشم در آن ساعات هولناک که مرگ در یک قدمى او بود و برادرش در محاصره گرگان اموى قرار داشت و یارى مى خواست و کسى به یاریش نمى آمد و مویه بانوان حرم رسالت را مى شنید، به مسایل مادى بیندیشد؟! در حقیقت حضرت عباس در آن لحظات به یک چیز مى اندیشید و بس ؛ اداى وظیفه و شهادت در راه سبط پیامبر همان راهى که اهل بیت او پیمودند.
علاوه بر آن ، ام البنین مادر این بزرگواران زنده بود و اگر قرار بود ارثى تقسیم شود، او بود که ارث مى برد؛ زیرا در طبقه اول میراث بران قرار داشت .
وانگهى ، پدرشان امیرالمؤ منین هنگام وفات نه زرى بجا گذاشت و نه سیمى ، پس فرزندان امام از کجا دارایى به هم زده بودند؟!
به احتمال قوى عبارت حضرت عباس چنین بوده است :
((تا انتقام خون شما را بگیرم ))(113)، ولى سخنان حضرت تصحیف یا تحریف شده است .
شهادت برادران عباس (ع) 
برادران عباس ، ندایش را پاسخ مثبت دادند، جهت کارزار بپاخاستند و براى دفاع از برادرشان ریحانه رسول خدا( صلّى اللّه علیه و آله ) آماده جانبازى و مرگ گشتند.
عبداللّه فرزند امیرالمؤ منین ( علیهما السّلام ) پیش تاخت و با سپاهیان اموى درآویخت در حالى که این رجز را مى خواند:
((پدرم على صاحب افتخارات والا، زاده هاشم نیک پى و برگزیده است . اینک این حسین فرزند پیامبر مرسل است و ما با شمشیر صیقل داده از او دفاع مى کنیم . جانم را فداى چنین برادر بزرگوارى مى کنم . پروردگارا! به من ثواب آخرت و سراى جاوید، عطا کن )).(114)
((عبداللّه )) در این رجز، سربلندى و افتخار خود را نسبت به پدرش ‍ امیرالمؤ منین باب مدینه علم پیامبر و وصى او و برادرش سرور جوانان بهشت ، ابراز داشت و اعلام کرد در راه برادر جانبازى خواهد کرد زیرا او پسر پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله ) و بدین ترتیب ، خواستار ثواب اخروى و درجات رفیعه اى است که پروردگارش عطا کند.
آن رادمرد همچنان به شدت پیکار مى کرد تا آنکه یکى از پلیدان اهل کوفه به نام ((هانى بن ثبیت حضرمى )) بر او تاخت و او را به شهادت رساند.(115)
پس از او برادرش ((جعفر)) که نوزده ساله بود، به پیکار پرداخت و دلیرانه جنگید تا آنکه قاتل برادرش او را نیز به شهادت رساند.(116)
پس از آن ، برادرش ، ((عثمان )) که 21 ساله بود به جنگ پرداخت . خولى او را با تیر زد که ناتوانش ساخت و مردى پلید از ((بنى دارم )) بر او تاخت و سرش را برگرفت تا بدان نزد پسر بدکاره ؛ عبیداللّه بن مرجانه تقرب جوید.(117)
ارواح پاک آنان به سوى پروردگارشان بالا رفت . آنان زیباترین جانبازى و ایمان به درستى راه و فناى در حق را به نمایش گذاشتند.
ابوالفضل بر کنار پیکرهاى پاره پاره برادران ایستاد، در چهره نورانى شان خیره شد، سیرتهاى والا و وفادارى بى نظیر آنان را یادآور گشت ، به تلخى بر آنان گریست و آرزو کرد اى کاش قبل از آنان به شهادت رسیده بود و پس از آن آماده شهادت و دستیابى به رضوان خداوند گشت .
شهادت ابوالفضل (ع) 
هنگامى که ابوالفضل ، تنهایى برادر، کشته شدن یاران و اهل بیتش را که هستى خود را به خداوند ارزانى داشتند، دید، نزد او شتافت و از او رخصت خواست تا سرنوشت درخشان خود را دنبال کند. امام به او اجازه نداد و با صدایى حزین فرمود:
((تو پرچمدار من هستى !)).
امام با بودن ابوالفضل ، احساس توانمندى مى کرد؛ زیرا عباس به عنوان نیروى بازدارنده و حمایتگر در کنار او عمل مى کرد و ترفند دشمنان را خنثى مى نمود. ابوالفضل با اصرار گفت :
((از دست این منافقین سینه ام تنگ شده است ، مى خواهم انتقام خون برادرانم را از آنان بگیرم )).
آرى ، هنگامى که برادرانش ، عموزادگانش و دیگر افراد کاروان را چون ستارگانى در خون نشسته دید که بر صحرا فتاده اند و جسدهاى پاره پاره آنان دل را به درد مى آورد، قلبش فشرده شد و از زندگى بیزار گشت . لذا بر آن شد که انتقام آنان را بگیرد و به آنان بپیوندد.
امام از برادرش خواست براى اطفالى که تشنگى ، آنان را از پا درآورده است ، آب تهیه کند. آن دلاور بزرگوار نیز به طرف آن مسخ شدگان هم آنان که دلهایشان تهى از مهربانى و عطوفت بود رفت ، آنان را پند داد، از عذاب و انتقام الهى برحذر داشت و سپس سخن خود را متوجه عمر سعد کرد و گفت :
((اى پسر سعد! این حسین فرزند دختر پیامبر( صلّى اللّه علیه و آله ) است که اصحاب و اهل بیتش را کشته اید و اینک خانواده و کودکانش تشنه اند، آنان را آب دهید که تشنگى ، جگرشان را آتش زده است . و این حسین است که باز مى گوید: مرا واگذارید تا به سوى ((روم )) یا ((هند)) بروم و حجاز و عراق را براى شما بگذارم )).
سکوتى هولناک نیروهاى پسر سعد را فرا گرفت ، بیشترشان سر فرو افکندند و آرزو کردند که به زمین فرو روند.
پس شمر بن ذى الجوشن پلید و ناپاک ، چنین پاسخ داد:
((اى پسر ابوتراب ! اگر سطح زمین همه آب بود و در اختیار ما قرار داشت ، قطره اى به شما نمى دادیم تا آنکه تن به بیعت با یزید بدهید)).
دنائت طبع ، پست فطرتى و لئامت ، این ناجوانمرد را تا بدین درجه از ناپاکى تنزل داده بود. ابوالفضل به سوى برادر بازگشت ، طغیان و سرکشى آنان را بازگو کرد، صداى دردناک کودکان را شنید که آواى العطش سرداده بودند، لبهاى خشکیده و رنگهاى پریده آنان را دید و مشاهده کرد که از شدت تشنگى در آستانه مرگ هستند، هراسان شد؛ دریاى درد، در اعماق وجود حضرت موج مى زد، دردى کوبنده خطوط چهره اش را درهم کشید و با شجاعت به فریادرسى آنان برخاست ؛ مشک را برداشت ، بر اسب نشست ، به طرف شریعه فرات تاخت ، با نگهبانان درآویخت ، آنان را پراکنده ساخت ، حلقه محاصره را درهم شکست و آنجا را در اختیار گرفت . جگرش از شدت تشنگى چون اخگرى مى سوخت ، مشتى آب برگرفت تا بنوشد، لیکن به یاد تشنگى برادرش و بانوان و کودکان افتاد، آب را ریخت ، عطش خود را فرونشاند و گفت :
((اى نفس ! پس از حسین ، پست شو و پس از آن مباد که باقى باشى ، این حسین است که جام مرگ مى نوشد ولى تو آب خنک مى نوشى ، به خدا این کار خلاف دین من است )).(118)
انسانیت ، این فداکارى را پاس مى دارد و این روح بزرگوار را که در دنیاى فضیلت و اسلام مى درخشد و زیباترین درسها را از کرامت انسانى به نسلهاى مختلف مى آموزد، بزرگ مى شمارد.
این ایثار که در چهار چوب زمان و مکان نمى گنجد از بارزترین ویژگیهاى آقایمان ابوالفضل بود. شخصیت مجذوب حضرت و شیفته امام نمى توانست بپذیرد که قبل از برادر آب بنوشد. کدام ایثار از این صادقانه تر و والاتر است ؟!
قمر بنى هاشم ، سرافراز، پس از پر کردن مشک آب ، راه خیمه ها را در پیش گرفت و این عزیزترین هدیه را که از جان گرامیتر مى داشت با خود حمل مى کرد. در بازگشت ، با دشمنان خدا و انسانهاى بى مقدار، درآویخت ، او را از همه طرف محاصره کردند و مانع از رساندن آب به تشنگان خاندان نبوت شدند. حضرت با خواندن رجز زیر، آنان را تار و مار کرد و بسیارى را کشت :
((از مرگ هنگامى که روى آورد بیمى ندارم ، تا آنکه میان دلاوران به خاک افتم ، جانم پناه نواده مصطفى باد! منم عباس که براى تشنگان آب مى آورم و روز نبرد از هیچ شرى هراس ندارم )).(119)
با این رجز، دلیرى بى مانند خود را آشکار ساخت ، بى باکى خود را از مرگ نشان داد و گفت که : با چهره خندان براى دفاع از حق و جانبازى در راه برادر به استقبال مرگ خواهد شتافت . سر افراز بود از اینکه مشکى پرآب براى تشنگان اهل بیت مى برد.
سپاهیان از برابر او هراسان مى گریختند، عباس آنان را به یاد قهرمانیهاى پدرش ، فاتح خیبر و درهم کوبنده پایه هاى شرک ، مى انداخت ؛ لیکن یکى از بزدلان و ناجوانمردان کوفه در کمین حضرت نشست و از پشت به ایشان حمله کرد و دست راستشان را قطع کرد؛ دستى که همواره بر سر محرومان و ستمدیدگان بود و از حقوق آنان دفاع مى کرد. قهرمان کربلا این ضربه را به هیچ گرفت و به رجزخوانى پرداخت :
((به خدا قسم ! اگر دست راستم را قطع کردید، من همچنان از دینم دفاع خواهم کرد و از امام درست باور خود، فرزند پیامبر امین و پاک ، حمایت خواهم نمود)).(120)
با این رجز، اهداف بزرگ و آرمانهاى والایى را که به خاطر آنها مى جنگید، نشان داد و روشن کرد که براى دفاع از اسلام و امام مسلمانان و سید جوانان بهشت ، پیکار مى کند.
اندکى دور نشده بود که یکى دیگر از ناجوانمردان و پلیدان کوفه به نام ((حکیم بن طفیل ))درکمین حضرت نشست و دست چپ ایشان را قطع کرد.حضرت به گفته برخى منابع مشک را به دندان گرفت و بدون توجه به خونریزى و درد بسیار، براى رساندن آب به تشنگان اهل بیت شروع به دویدن کرد.
حقیقتاً این بالاترین مرحله شرف ، وفادارى و محبت است که انسانى از خود نشان مى دهد. در حالى که مى دوید تیرى به مشک اصابت کرد و آب آن را فروریخت . سردار کربلا ایستاد، اندوه او را فراگرفت ، ریخته شدن آب برایش ‍ سنگین تر از جدا شدن دستانش بود. ناگهان یکى از آن پلیدان به حضرت حمله ور شد و با عمود آهنین بر سر ایشان کوفت ، فرق ایشان شکافت و حضرت بر زمین افتاد، آخرین سلام و درودش را براى برادر فرستاد:
((یا اباعبداللّه ! سلامم را بپذیر)).
باد،صداى عباس رابه امام رساند،قلبش شرحه شرحه شد،دلش ازهم گسیخت ، به طرف علقمه شتافت ، با دشمنان درآویخت ، بر سر پیکر برادر ایستاد، خود را بر روى او انداخت با اشکش او را شستشو داد و با قلبى آکنده از درد و اندوه گفت :
((آه ! اینک کمرم شکست و راهها بر من بسته شد و دشمنشاد شدم )).
امام با اندامى درهم شکسته ، نیرویى فروریخته و آرزوهایى بر باد رفته به برادرش خیره شد و آرزو کرد قبل از او به شهادت رسیده باشد. ((سید جعفر حلى )) حالت امام را در آن لحظات ، چنین وصف کرده است :
((حسین به طرف شهادتگاه عباس رفت در حالى که چشمانش از خیمه ها تا آنجا را کاوش مى کرد. جمال برادر رانهان یافت ، گویى ماه شب چهارده که زیر نیزه ها شکسته نهان باشد، بر پیکر او افتاد و اشکش زمین را گلگون کرد. خواست او را ببوسد، لیکن جایى در بدن او در امان از زخم سلاح نیافت تا ببوسد، فریادى کشید که در صحرا پیچید و سنگهاى سخت را از اندوهش به درد آورد:
برادرم ! بهشت بر تو مبارک باد، هرگز گمان نداشتم راضى شوى که در تنعم باشى و من مصیبت تو را ببینم .
برادرم ! دیگر چه کسى دختران محمد را حمایت خواهد کرد، که ترحم مى خواهند لیکن کسى به آنان رحم نمى کند.
پس از تو نمى پنداشتم که دستانم از کار بیفتد، چشمانم نابینا شود و کمرم بشکند.
براى غیر تو سیلى به گونه مى نوازند و اینک براى تو است که با شمشیرهاى آخته به پیشانیم کوبیده مى شود.
میان شهادت جانگداز تو و شهادت من ، جز آنکه تو را مى خوانم و تو از نعیم بهره مندى ، فاصله اى نیست .
این شمشیر تو است ، دیگر چه کسى با آن ، دشمنان را خوار مى کند؟! این پرچم توست ، دیگر چه کسى با آن پیش خواهد رفت ؟! برادرم ! مرگ فرزندانم را بر من سبک کردى و زخم را تنها زخم دردناکتر، تسکین مى دهد)).(121)
این شعر توصیف دقیقى است از مصایبى که امام پس از فقدان برادر، به آنها دچار شدند. شاعر دیگرى به نام ((حاج محمد رضا ازدى )) وضعیت امام را چنین توصیف مى کند:
((خود را بر او انداخت درحالى که مى گفت :
امروز شمشیر از کف افتاد، امروز سردار سپاه از دست رفت ، امروز راه یافتگان ، امام خود را از دست دادند، امروز جمعیت ما پریشان شد. امروز پایه ها از هم گسیخت ، امروز چشمانى که با بودنت به خواب نمى رفتند آرام گرفتندوخوابیدندوچشمانى که به راحتى مى خوابیدند از خفتن محروم شدند.
اى جان برادر! آیا مى دانى که پس از تو لئیمان بر تو تاختند و یورش ‍ آوردند، گویى آسمان به زمین آمده است یا آنکه قله هاى کوهها فرو ریخته است ، لیکن یک چیز مصیبت تو را برایم آسان مى کند؛ اینکه به زوردى به تو ملحق مى شوم و این خواسته پروردگار داناست )).(122)
با این همه هرچه شاعران و نویسندگان بگویند و بنویسند، نمى توانند ابعاد مصیبت امام ، رنج و اندوه کمرشکن و سوگ او را کاملاً تصویر کنند. نویسندگان مقتلها نقل مى کنند امام هنگامى که از کنار پیکر برادر برخاست ، نمى توانست قدم بردارد و شکست برایشان عارض شده بود، لیکن حضرت صبور بود، با چشمانى اشکبار به طرف خیمه ها رفت ، سکینه به استقبالش آمد و گفت :
((عمویم ابوالفضل کجاست ؟)).
امام غرق گریه شد و با کلماتى بریده بریده از شدت گریه خبر شهادت او را داد. سکینه دهشت زده مویه اش بلند شد. هنگامى که نواده پیامبر اکرم ، زینب کبرى ( علیها السّلام ) از شهادت برادرش که همه گونه خدمتى به خواهر کرده بود، مطلع شد، دست بر قلب آتش گرفته خود نهاد و فریاد زد: ((آه برادرم ! آه عباسم ! چقدر فقدانت بر ما سنگین است واى از این فاجعه ! واى از این سوگ بزرگ !)).
زمین از شدت گریه و مویه لرزیدن گرفت و بانوان حرم که یقین به فقدان برادر یافته بودند، سیلى به گونه ها نواختند. سوگوار اندوهگین ، پدر شهیدان نیز در غم و سوگ آنان شریک شد و گفت :
((یا اباالفضل ! چقدر فقدانت بر ما سنگین است !)).
امام پس از فقدان برادر که در نیکى و وفادارى مانندى نداشت ، احساس ‍ تنهایى و بى کسى کرد. فاجعه مرگ برادر، سخت ترین فاجعه اى بود که امام را غمین کرد و او را از پا انداخت .
بدرود، اى قمر بنى هاشم !
بدرود، اى سپیده هر شب !
بدرود، اى سمبل وفادارى و جانبازى !
سلام بر تو! روزى که زاده شدى ، روزى که شهید شدى و روزى که زنده ، برانگیخته مى شوى .

امام هادى (ع ) فرمانروا و رهبر دین
+ نویسنده امیر حسین حاجی لو در شنبه 87/9/23 | نظرات ()
 ولادت با سعادت دهمین اختر تابناک آسمان ولایت و امامت بر تمامی شیعیان مبارک باد
 
ز نسل احمد مرسل ز دوده حیدر
ز نور فاطمه طاووس باغ علیین
ستاره اى که ز انوار چهره روشن کرد
فضاى کون و کمان را به نور علم و یقین
مه سپهر فضیلت محیط جود و کرم
شه سریر ولایت چراغ شرع مبین
به سالکان حقیقت دهید مژده که گشت
امام هادى (ع ) فرمانروا و رهبر دین

حلال مسائل
+ نویسنده امیر حسین حاجی لو در شنبه 87/9/16 | نظرات ()
با همه لحن خوش آوایی ام
در به در کوچه تنهایی ام
ای دو سه تا کوچه زما دور تر
نغمه ی تو از همه پر شور تر
کاش که این فاصله را کم کنی
محنت این قافله را کم کنی
کاش که همسایه ما می شدی
مایه آسایش ما می شدی
هر که به دیدار تو نایل شود
یک شبه حلال مسائل شود
دوش مرا حال خوشی دست داد
سینه مرا عطشی دست داد
نام تو بردم لبم آتش گرفت
شعله به دامان سیاوش گرفت
نام تو آرامه جان من است
نامه تو خط عوان من است
ای نگه ات خواستگه آفتاب
بر من ظلمت زده یک شب بتاب
پرده برانداز  ز چشم ترم
تا بتوانم به رخت بنگرم
ای نفست یار و مدد کار ما
کی و کجا وعده ی دیدار ما
                   آغاسی

زندگی نامه حضرت امام جواد (ع)
+ نویسنده امیر حسین حاجی لو در شنبه 87/9/9 | نظرات ()

امام نهم شیعیان حضرت جواد
(ع ) در سال 1095 هجرى در مدینه ولادت یافت . نام نامى اش محمّد معروف به جواد و
تقى است

.
القاب دیگرى مانند: رضى و متقى نیز داشته ولى
تقى از همه معروفتر مى باشد
.
مادر گرامى اش سبیکه یا خیزران است که این هر
دو نام در تاریخ زندگى آن حضرت ثبت است
.
امام محمّد تقى (ع ) هنگام وفات پدر حدود 8
ساله بود
.
پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در
اواخر ماه صفر سال 203 ه‍ مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالائمه (ع
) انتقال یافت .

شهادت حضرت جواد (ع ) 
این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولى رنگ و
بویش مشام جانها را بهره مند ساخت . آثار فکرى و روایاتى که از آن حضرت نقل شده و
مسائلى را که آن امام پاسخ گفته و کلماتى که از آن حضرت بر جاى مانده ، تا ابد
زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است . دوران عمر آن امام بزرگوار 25 سال و دوره امامتش
17 سال بوده است
.
معتصم عباسى از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدینه به
بغداد بیاید. امام جواد در ماه محرم سال 220 هجرى به بغداد وارد شد. معتصم که عموى
امّ الفضل زوجه حضرت جواد بود، با جعفر پسر ماءمون و امّ الفضل بر قتل آن حضرت
همداستان شدند
.
علت این امر - همچنان که اشاره کردیم - این اندیشه شوم
بود که مبادا خلافت از بنى عباس به علویان منتقل شود. از این جهت ، در صدد تحریک
امّ الفضل بر آمدند و به وى گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستى ، و احترامت از
هر جهت لازم است و شوهر تو محمّد بن على الجواد، مادر علتى هادى فرزند خود را بر
تو رجحان مى نهد
.
این دو تن آن قدر وسوسه کردند تا امّ الفضل - چنانکه روش
زنان نازاست - تحت تاءثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده
خاطر شد و به تحریک و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید. آنگاه این دو فرد
جنایتکار سمى کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستادند تا سیاه روى دو
جهان ، امّ الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند. امّ الفضل طبق انگور را در برابر
امام جواد (ع
) گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف کرد، و حضرت جواد (ع ) را
به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار کرد. امام جواد (ع ) مقدارى از آن انگور
را تناول فرمود. چیزى نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدى
بر آن حضرت عارض گشت . امّ الفضل سیه کار با دیدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ،
پشیمان و گریان شد؛ امّا پشیمانى سودى نداشت
.
حضرت جواد (ع ) فرمود: چرا گریه مى کنى ؟ اکنون که مرا
کشتى گریه تو سودى ندارد. بدان که خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به
دردى مبتلا کند و به روزگارى بیفتى که نتوانى از آن نجات یافت
.
در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهاى دیگرى هم نقل
شده است


زندگینامه حضرت معصومه (س)
+ نویسنده امیر حسین حاجی لو در جمعه 87/8/10 | نظرات ()

حضرت فاطمه معصومه (س) در روز اول ذیقعده سال 173 هجری، در شهر مدینه چشم به جهان گشود. این بانوی بزرگوار، از همان آغاز، در محیطی پرورش یافت که پدر و مادر و فرزندان، همه به فضایل اخلاقی آراسته بودند. عبادت و زهد، پارسایی و تقوا، راستگویی و بردباری، استقامت در برابر ناملایمات، بخشندگی و پاکدامنی و نیز یاد خدا، از صفات برجسته این خاندان پاک سیرت و نیکو سرشت به شمار می رفت. پدران این خاندان، همه برگزیدگان و پیشوایان هدایت، گوهرهای تابناک امامت و سکان داران کشتی انسانیت بودند.

 

سرچشمه دانش

 حضرت معصومه (س) در خاندانی که سرچشمه علم و تقوا و فضایل اخلاقی بود، پرورش یافت. پس از آنکه پدر بزرگوار آن بانوی گرامی به شهادت رسید، فرزند ارجمند آن امام، یعنی حضرت رضا (ع) عهده دار امر تعلیم و تربیت خواهران و برادران خود شد و مخارج آنان را نیز بر عهده گرفت. در اثر توجهات زیاد آن حضرت، هر یک از فرزندان امام کاظم (ع) به مقامی والا دست یافتند و زبانزد همگان گشتند. ابن صباغ ملکی در این باره میگوید: «هر یک از فرزندان ابی الحسن موسی معروف به کاظم، فضیلتی مشهور دارد». بدون تردید بعد از حضرت رضا (ع) در میان فرزندان امام کاظم (ع)، حضرت معصومه (س) از نظر علمی و اخلاقی، والامقام ترین آنان است. این حقیقت از اسامی، لقب ها، تعریف ها و توصیفاتی که ائمه اطهار (ع) از ایشان نموده اند، آشکار است و این حقیقت روشن می سازد که ایشان نیز چون حضرت زینب (س) «عالمه غیر معلمه» بوده است. 

 

مظهر فضایل

 حضرت فاطمه معصومه (س) مظهر فضایل و مقامات است. روایات معصومان (ع) فضیلت ها و مقامات بلندی را به آن حضرت نسبت می دهد. امام صادق (ع) در این باره می فرمایند: «آگاه باشید که برای خدا حرمی است و آن مکه است؛ و برای پیامبر خدا حرمی است و آن مدینه است. و برای امیرمؤمنان حرمی است و آن کوفه است. بدانید که حرم من و فرزندانم بعد از من، قم است. آگاه باشید که قم، کوفه کوچک ماست، بدانید بهشت هشت دروازه دارد که سه تای آن ها به سوی قم است. بانویی از فرزندان من به نام فاطمه، دختر موسی، در آن جا رحلت می کند که با شفاعت او، همه شیعیان ما وارد بهشت  می شوند.»

 

مقام علمی حضرت معصومه (س)

 حضرت معصومه (س) از جمله بانوان گرانقدر و والا مقام جهان تشیع است و مقام علمی بلندی دارد. نقل شده که روزی جمعی از شیعیان، به قصد دیدار حضرت موسی بن جعفر (ع) و پرسیدن پرسش هایی از ایشان، به مدینه منوره مشرف شدند. چون امام کاظم (ع) در مسافرت بود، پرسش های خود را به حضرت معصومه (س) که در آن هنگام کودکی خردسال بیش نبود، تحویل دادند. فردای آن روز برای بار دیگر به منزل امام رفتند، ولی هنوز ایشان از سفر برنگشته بود. پس به ناچار، پرسش های خود را باز خواستند تا در مسافرت بعدی به خدمت امام برسند، غافل از این که حضرت معصومه (س) جواب پرسش ها را نگاشته است. وقتی پاسخ ها را ملاحظه کردند، بسیار خوشحال شدند و پس از سپاسگزاری فراوان، شهر مدینه را ترک گفتند. از قضای روزگار در بین راه با امام موسی بن جعفر (ع) مواجه شده، ماجرای خویش را باز گفتند. وقتی امام پاسخ پرسش ها را مطالعه کردند، سه بار فرمود: پدرش فدایش.

   

فضیلت زیارت

 دعا و زیارت، پر و بال گشودن از گوشه تنهایی، تا اوج با خدا بودن است. دعا و زیارت، جامی است زلال از معنویت ناب درکام عطشناک زندگی؛ و زیارت حرم معصومه (س)، بارقه امیدی در فضای غبارآلود زمانه، فریاد روح مهجور در هنگامه غفلت و بی خبری، و نسیمی فرحناک و برخاسته از باغستان های بهشت است. زیارت مرقد فاطمه معصومه (س)، به انسان اعتماد به نفس می دهد، و او را از غرق شدن در گرداب نومیدی باز می دارد و به تلاش بیشتر دعوت می کند. زیارت مزار با صفای کریمه اهل بیت (س)، سبب می شود که زائر حرم، خود را نیازمند پروردگار ببیند، در برابر او خضوع کند، از مرکب غرور و تکبر- که سرچشمه تمامی بدبختی ها و سیه روزی هاست- فرو آید و حضرت معصومه (س) را واسطه درگاه پروردگار عالمیان قرار دهد. بر همین اساس است که برای زیارت آن حضرت، پاداش بسیار بزرگی وعده داده شده و آن، ورود به بهشت است. در این باره از امام جواد (ع) نقل شده که فرمود: «هر کس عمه ام را در قم زیارت کند، بهشت از آن اوست».

 

برگزیدن شهر قم

پس از آنکه حضرت معصومه (ع) به شهر ساوه رسید، بیمار شد. چون توان رفتن به خراسان را در خود ندید، تصمیم گرفت  به قم برود. یکی از نویسندگان در این باره که چرا حضرت معصومه (س) شهر قم را برگزید، می نویسد: «بی تردید می توان گفت که آن بانوی بزرگ، روی ملهم و آینده نگر داشت و با توجه به آینده قم و محوریتی که بعدها برای این سرزمین پیش  می آید - محوریتی که آرامگاه ایشان مرکز آن خواهد بود - بدین دیار روی آورد. این جریان به خوبی روشن می کند که آن بانوی الهی، به آینده اسلام و موقعیت این سرزمین توجه داشته و خود را با شتاب بدین سر زمین رسانده و محوریت و مرکزیت آن را با مدفن خود پایه ریزی کرده است.

 

زیارت حضرت معصومه (س) از منظر روایات

 درباره فضیلت زیارت حضرت معصومه (س) روایات فراوانی از پیشوایان معصوم رسیده است. از جمله، هنگامی که یکی از محدثان برجسته قم، به نام «سعد بن سعد» به محضر مقدس امام رضا (س) شرفیاب می شود، امام هشتم خطاب به ایشان می فرماید: «ای سعد! از ما در نزد شما قبری است». سعد می گوید: فدایت شوم! آیا قبر فاطمه دختر موسی بن جعفر (س) را می فرمایید؟ می فرماید: «آری، هر کس او را زیارت کند، در حالی که به حق  او آگاه باشد، بهشت از آن اوست.»

پیشوای جهان تشیع امام جعفر صادق (س) نیز در این باره می فرماید: «هر کس او را زیارت کند، بهشت بر او واجب گردد». و در حدیث دیگری آمده است: «زیارت او، هم سنگ بهشت است».

 

زیارت مأثور درباره حضرت معصومه (ع)

یکی از ویژگیهای حضرت معصومه (س)، ورود زیارتنامه ای از سوی معصومان (س) درباره ایشان است که پس از حضرت فاطمه زهرا (س)، او تنها بانوی بزرگواری است که زیارت مأثور دارد. بانوان برجسته ای چون: آمنه بنت وهب، فاطمه بنت اسد، خدیجه بنت خویلد، فاطمه ام البنین، زینب کبری، حکیمه خاتون و نرجس خاتون که هیچ شک و تردیدی در مقام بلند و جایگاه رفیع  آن ها نیست. هیچ کدام زیارت مأثور از سوی معصومان (س) ندارند و این نشان دهنده مقام والای این بانوی گرانقدر اسلام است. باشد که شیعیان و پیروان اهل بیت عصمت و طهارت (س) به ویژه بانوان، این مقام بزرگ و عالی را پاس بدارند و همواره الگو و مظهر عفاف و تقوا و حیا باشند. تنها در این صورت است که روح باعظمت این بانوی بزرگ از همه ما خشنود خواهد شد.

 

امام رضا (ع) و لقب «معصومه»

 حضرت فاطمه معصومه (س) بانویی بهشتی، غرق در عبادت و نیایش، پیراسته از زشتی ها و شبنم معطر آفرینش است. شاید یکی از دلایل «معصومه» نامیدن این بانو، آن باشد که عصمت مادرش حضرت زهرا (س) در او تجلی یافته است. بر اساس پاره ای از روایات، این لقب از سوی امام رضا (ع) به این بانوی والامقام اسلام وارد شده است؛ چنان که فقیه بلند اندیش و سپید سیرت شیعه، علامه مجلسی (ع) در اینباره میگوید: امام رضا (ع) در جایی فرمود: «هرکس معصومه را در قم زیارت کند، مانند کسی است که مرا زیارت کرده است».

 

کریمه اهل بیت

 حضرت معصومه (س) در زبان دانشمندان و فقیهان گران قدر شیعه، به لقب «کریمه اهل بیت» یاد می شود. از میان بانوان اهل بیت، این نام زیبا تنها به آن حضرت اختصاص یافته است. بر اساس رویای صادق و صحیح نسب شناس گرانقدر، مرحوم آیت الله مرعشی نجفی، این لقب از طرف امام صادق (ع) بر حضرت معصومه (س) اطلاق شده است. در این رؤیا، امام صادق (ع) به آیت الله نجفی که با دعا و راز و نیاز، تلاش پیگیری را برای یافتن قبر مطهر حضرت زهرا (س) آغاز کرده خطاب فرمود: برتو باد به کریمه اهل بیت.

 

القاب حضرت معصومه (س)

 به طور کلی، سه زیارت نامه برای حضرت معصومه (س) ذکر شده که یکی از آن ها مشهور و دو تای دیگر غیر مشهور است. اسامی و لقب هایی که برای حضرت معصومه (س) در دو زیارت نامه غیر مشهور ذکر شده؛ به قرار ذیل است: طاهره (پاکیزه)،  حمیده (ستوده)؛ بِرّه (نیکوکار)؛ رشیده (حد یافته)؛ تقّیه (پرهیزگار)؛ رضّیه (خشنود از خدا)؛ مرضیّه (مورد رضایت خدا)؛ سیده صدیقه (بانوی بسیار راستگو)؛ سیده رضیّه مرضّیه (بانوی خشنود خدا و مورد رضای او)؛ سیدةُ نساء العالمین (سرور زنان عالم). هم چنین محدثّه و عابده از صفات و القابی است که برای حضرت معصومه (س) عنوان شده است.

 

شفاعت حضرت معصومه (س)

 بالاترین جایگاه شفاعت، از آن رسول گرامی اسلام است که در قرآن کریم، از آن به «مقام محمود» تعبیر شده است. همین طور دو تن از بانوان خاندان رسول مکرم اسلام، شفاعت گسترده ای دارند که بسیار وسیع و جهان شمول است و می تواند همه اهالی محشر را فرا گیرد. این دو بانوی عالی قدر، صدیقه اطهر، حضرت فاطمه زهرا (س) و شفیعه روز جزا، حضرت فاطمه معصومه (س) هستند. در مورد شفاعت گسترده حضرت زهرا (س) همین بس که شفاعت، مهریه آن حضرت است و به هنگام ازدواج، پیک وحی طاقه ابریشمی از سوی پروردگار آورد که در آن، جمله «خداوند مهریه فاطمه زهرا را، شفاعت گنهکاران از امت محمد (ص) قرار داد»، این حدیث از طریق اهل سنت نیز نقل شده  است. پس از فاطمه زهرا (س) از جهت گستردگی شفاعت، هیج بانویی به شفیعه محشر، حضرت معصومه (س) نمی رسد. بر همین اساس است که حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمودند: «با شفاعت او، همه شیعیان ما وارد بهشت می شوند».

 

سرّ قداست قم

در احادیث فراوانی به قداست قم اشاره شده است. از جمله امام صادق (ع) قم را حرم اهل بیت (ع) معرفی و خاک آن را، پاک و پاکیزه تعبیر کرده است. همچنین ایشان در ضمن حدیث مشهوری که درباره قداست قم به گروهی از اهالی ری بیان کردند، فرمودند: «بانویی از فرزندان من به نام فاطمه دختر موسی، در آن جا رحلت می کند که با شفاعت، او همه شیعیان ما وارد بهشت می شوند». او می گوید: من این حدیث را هنگامی از امام صادق (ع) شنیدم که حضرت موسی بن جعفر(ع) هنوز دیده به جهان نگشوده بود. این حدیث والا، از رمز شرافت و قداست قم پرده برمی دارد و روشن می سازد که این همه فضیلت و شرافت این شهر که در روایات آمده، از ریحانه پیامبر، کریمه اهل بیت (س)، مهین بانوی اسلام، حضرت معصومه (س) سرچشمه می گیرد که در این سرزمین دیده از جهان فرو می بندد و گرد و خاک این سرزمین را، توتیای دیدگان حور و ملایک می کند. 

 

محبت و مباهات حضرت معصومه (س) به امام هشتم

 مدت 25 سال تمام، حضرت رضا (ع) تنها فرزند نجمه خاتون بود. پس از یک ربع قرن انتظار، سرانجام ستاره ای تابان از دامان نجمه درخشید که هم سنگ امام هشتم (ع) بود و امام (ع) توانست والاترین عواطف انباشته شده و در سودای دلش را بر او نثار کند. بین حضرت معصومه و برادرش امام رضا (ع) عواطف سرشار و محبت شگفت انگیزی بود که قلم از ترسیم آن عاجز است. در یکی از معجزات امام کاظم (ع) که حضرت معصومه (ع) نیز نقشی دارد، هنگامی که نصرانی می پرسد: شما که هستید؟ می فرماید: «من معصومه، خواهر امام رضا (ع) هستم». این تعبیر، از محبت سرشار آن حضرت به برادر بزرگوارش امام رضا (ع) و نیز از مباهات ایشان به این خواهر- برادری سرچشمه می گیرد.

 

سرآمد بانوان

 فاطمه معصومه (س) از جهت شخصیت فردی و کمالات روحی، در بین فرزندان موسی بن جعفر (ع) بعد از برادرش، علی بن موسی الرضا (ع) در والاترین رتبه جای دارد. این درحالی است که بنا بر مستندات رجالی، فرزندان دختر امام کاظم (ع) دست کم هجده تن بوده اند و فاطمه در بین این همه بانوی گران قدر، سرآمد بوده است. حاج شیخ عباس قمی آنگاه که از دختران موسی بن جعفر (ع) سخن می گوید، درباره فاطمه معصومه (س) می نویسد: «بر حسب آنچه به ما رسیده، افضل آن ها، سیده جلیله معظمه، فاطمه بنت امام موسی (ع) معروف به حضرت معصومه است.

  

فضیلت بی نظیر 

 شیخ محمد تقی تُستری، در قاموس الرجال، حضرت معصومه (س) را به عنوان بانوی اسوه معرفی کرد و فضیلت وی را در میان دختران و پسران حضرت موسی بن جعفر (ع)، غیر از امام رضا (ع) بی نظیر دانسته است. ایشان در این زمینه چنین می نویسند:  «در میان فرزندان امام کاظم (ع) با آن همه کثرتشان، بعد از امام رضا (ع) کسی هم شأن حضرت معصومه (س) نیست».  بی گمان این گونه اظهار نظرها و نگرش به شخصیت فاطمه دختر موسی بن جعفر (ع) بر برداشت هایی استوار است که از متن و روایات وارده از ائمه اطهار (ع) به دست آمده است. این روایت ها، مقام هایی را برای فاطمه معصومه (س) برشمرده اند؛ مقامی که نظیر آن، برای دیگر برادران و خواهران وی ذکر نکرده اند و به این ترتیب، نام فاطمه معصومه (س) درشمار زنان برتر جهان قرار گرفته است.

 

بوی وصال

 بی شک اهل بیت پیامبر (ص) چهره های پرفروغی به جهانیان عرضه کرده اند و نامشان مانند ستارگان درخشان در آسمان فضایل می درخشد. درخشان ترین ستاره در میان بانوان هفتمین منظومه ولایت، فاطمه فرزند پاکیزه موسی بن جعفر (ع) است؛ بانویی که سالهاست تشنگان معرفت از حریمش، زلال ایمان می نوشند و عارفان با گذر بر زندگی فرزانه اش و درک لحظه های آسمانی شدنش، درهای عروج را به روی خود می گشایند و بوی وصال را در گستره زمین منتشر می سازند.

 

به جـــان پاک تو ای دختر امام، ســلام          به هر زمان و مـکان و به هر مقام، سـلام

تویـی که شــاه خراسان بود بــرادر تــو          بـــر آن مقام رفیــع و بـر این مقام، ســلام

به هر عدد که تکلم شـود به لیل و نهار          هــــزار بـار فـــزون تـر ز هـر کـلام، ســلام

صبح تا شب و از شام، تا طلیعه صبــح          بر آستـانه قــدسـت علی الـدوام، ســلام

در آســـمان ولایــت، مــه تمــامی تـــو           ز پای تا به ســرت ای مـــه تـمـام، ســلام

به پیشگــاه تو ای خواهـــر شه کـَـونین          ز فـرد فـرد خلیـق، به صبح و شام ســلام

منم که هر سر مویم به هر زمان گویـد          به جـان پــاک تـو ای دخــتـر امـام، ســلام

 

غروب غمگین

حضرت فاطمه (س) پس از  ورود به شهر قم، تنها هفده روز در قید حیات بود و سپس دعوت حق را لبیک گفت و به سوی بهشت برین پرواز کرد. این حادثه در سال 201 هجری رخ داد. سلام بر این بانوی بزرگوار اسلام از روز طلوع تا لحظه غروب. درود بر روح تابناک معصومه (س) که اینک آفتاب حرم باصفایش، زمین قم را نورانی کرده است. سلام بر سالار زنان جهان و فرزند پیام آوران مهر و مهتران جوانان بهشتی. ای فاطمه! در روز قیامت، شفیع ما باش که تو در نزد خدا، جایگاهی ویژه برای شفاعت داری.


زندگینامه امام صادق (ع)
+ نویسنده امیر حسین حاجی لو در شنبه 87/8/4 | نظرات ()

امام صادق ( ع )
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام رئیس مذهب جعفری ( شیعه ) در روز 17 ربیع الاول سال 83هجری چشم به جهان گشود . پدرش امام محمد باقر ( ع ) و مادرش "ام فروه " دختر قاسم بن محمد بن ابی  بکر می باشد. کنیه آن حضرت : "ابو عبدالله " و لقبش "صادق " است . حضرت صادق تا سن 12سالگی معاصر جد گرامیش حضرت سجاد بود و مسلما تربیت اولیه او تحت نظر آن بزرگوار صورت گرفته و امام ( ع ) از خرمن دانش جدش خوشه چینی کرده است . پس از رحلت امام چهارم مدت 19سال نیز در خدمت پدر بزرگوارش امام محمد باقر ( ع ) زندگی  کرد و با این ترتیب 31سال از دوران عمر خود را در خدمت جد و پدر بزرگوار خود که هر یک از آنان در زمان خویش حجت خدا بودند ، و از مبدأ فیض کسب نور می نمودند گذرانید . بنابراین صرف نظر از جنبه الهی و افاضات رحمانی که هر امامی آن را دار می باشد ، بهره مندی  از محضر پدر و جد بزرگوارش موجب شد که آن حضرت با استعداد ذاتی و شم علمی  و ذکاوت بسیار ، به حد کمال علم و ادب رسید و در عصر خود بزرگترین قهرمان علم و دانش گردید . پس از درگذشت پدر بزرگوارش 34سال نیز دوره امامت او بود که در این مدت "مکتب جعفری " را پایه ریزی فرمود و موجب بازسازی و زنده نگهداشتن شریعت محمدی ( ص ) گردید . زندگی پر بار امام جعفر صادق ( ع ) مصادف بود با خلافت پنج نفر از بنی  امیه ( هشام بن عبدالملک - ولید بن یزید - یزید بن ولید - ابراهیم بن ولید - مروان حمار ) که هر یک به نحوی موجب تألم و تأثر و کدورت روح بلند امام معصوم ( ع ) را فراهم می کرده اند ، و دو نفر از خلفای عباسی ( سفاح و منصور ) نیز در زمان امام ( ع ) مسند خلافت را تصاحب کردند و نشان دادند که در بیداد و ستم بر امویان پیشی گرفته اند ، چنانکه امام صادق ( ع ) در 10سال آخر عمر شریفش در ناامنی و ناراحتی بیشتری بسر می برد .

عصر امام صادق ( ع )
عصر امام صادق ( ع ) یکی از طوفانی ترین ادوار تاریخ اسلام است که از یک سو اغتشاشها و انقلابهای پیاپی  گروههای مختلف ، بویژه از طرف خونخواهان امام حسین ( ع ) رخ می داد ، که انقلاب "ابو سلمه " در کوفه و "ابو مسلم " در خراسان و ایران از مهمترین آنها بوده است . و همین انقلاب سرانجام حکومت شوم بنی امیه را برانداخت و مردم را از یوغ ستم و بیدادشان رها ساخت . لیکن سرانجام بنی عباس با تردستی و توطئه ، بناحق از انقلاب بهره گرفته و حکومت و خلافت را تصاحب کردند . دوره انتقال حکومت هزار ماهه بنی امیه به بنی عباس طوفانی ترین و پر هرج و مرج ترین دورانی بود که زندگی امام صادق ( ع ) را فراگرفته بود . و از دیگر سو عصر آن حضرت ، عصر برخورد مکتبها و ایده ئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفی و کلامی مختلف بود ، که از برخورد ملتهای اسلام با مردم کشورهای فتح شده و نیز روابط مراکز اسلامی با دنیای خارج ، به وجود آمده و در مسلمانان نیز شور و هیجانی برای فهمیدن و پژوهش پدید آورده بود . عصری که کوچکترین کم کاری یا عدم بیداری و تحرک پاسدار راستین اسلام ، یعنی  امام ( ع ) ، موجب نابودی  دین و پوسیدگی تعلیمات حیات بخش اسلام ، هم از درون و هم از بیرون می شد . اینجا بود که امام ( ع ) دشواری فراوان در پیش و مسؤولیت عظیم بر دوش داشت . پیشوای ششم در گیر و دار چنین بحرانی می بایست از یک سو به فکر نجات افکار توده مسلمان از الحاد و بی دینی و کفر و نیز مانع انحراف اصول و معارف اسلامی از مسیر راستین باشد ، و از توجیهات غلط و وارونه دستورات دین به وسیله خلفای وقت جلوگیری کند . علاوه بر این ، با نقشه ای  دقیق و ماهرانه ، شیعه را از اضمحلال و نابودی  برهاند ، شیعه ای که در خفقان و شکنجه حکومت پیشین ، آخرین رمقها را می گذراند ، و آخرین نفرات خویش را قربانی می داد ، و رجال و مردان با ارزش شیعه یا مخفی  بودند ، و یا در کر و فر و زرق و برق حکومت غاصب ستمگر ذوب شده بودند ، و جرأت ابراز شخصیت نداشتند ، حکومت جدید هم در کشتار و بی عدالتی دست کمی از آنها نداشت و وضع به حدی  خفقان آور و ناگوار و خطرناک بود که همگی یاران امام ( ع ) را در معرض خطر مرگ قرار می داد ، چنانکه زبده هایشان جزو لیست سیاه مرگ بودند . "جابر جعفی " یکی  از یاران ویژه امام است که از طرف آن حضرت برای انجام دادن امری به سوی کوفه می رفت . در بین راه قاصد تیز پای امام به او رسید و گفت : امام ( ع ) می گوید : خودت را به دیوانگی بزن ، همین دستور او را از مرگ نجات داد و حاکم کوفه که فرمان محرمانه ترور را از طرف خلیفه داشت از قتلش به خاطر دیوانگی منصرف شد . جابر جعفی که از اصحاب سر امام باقر ( ع ) نیز می باشد می گوید : امام باقر ( ع ) هفتاد هزار بیت حدیث به من آموخت که به کسی نگفتم و نخواهم گفت ... او روزی به حضرت عرض کرد مطالبی از اسرار به من گفته ای که سینه ام تاب تحمل آن را ندارد و محرمی ندارم تا به او بگویم و نزدیک است دیوانه شوم . امام فرمود : به کوه و صحرا برو و چاهی بکن و سر در دهانه چاه بگذار و در خلوت چاه بگو : حدثنی  محمد بن علی بکذا وکذا ... ، ( یعنی امام باقر ( ع ) به من فلان مطلب را گفت ، یا روایت کرد ) . آری ، شیعه می رفت که نابود شود ، یعنی اسلام راستین به رنگ خلفا درآید ، و به صورت اسلام بنی امیه ای یا بنی عباسی خودنمایی کند . در چنین شرایط دشواری ، امام دامن همت به کمر زد و به احیا و بازسازی  معارف اسلامی پرداخت و مکتب علمی عظیمی به وجود آورد که محصول و بازده آن ، چهار هزار شاگرد متخصص ( همانند هشام ، محمد بن مسلم و ... ) در رشته های  گوناگون علوم بودند ، و اینان در سراسر کشور پهناور اسلامی آن روز پخش شدند . هر یک از اینان از طرفی  خود ، بازگوکننده منطق امام که همان منطق اسلام است و پاسدار میراث دینی  و علمی و نگهدارنده تشیع راستین بودند ، و از طرف دیگر مدافع و مانع نفوذ افکار ضد اسلامی و ویرانگر در میان مسلمانان نیز بودند . تأسیس چنین مکتب فکری  و این سان نوسازی و احیاگری تعلیمات اسلامی ، سبب شد که امام صادق ( ع ) به عنوان رئیس مذهب جعفری ( تشیع ) مشهور گردد . لیکن طولی نکشید که بنی عباس پس از تحکیم پایه های حکومت و نفوذ خود ، همان شیوه ستم و فشار بنی امیه را پیش گرفتند و حتی از آنان هم گوی سبقت را ربودند . امام صادق ( ع ) که همواره مبارزی نستوه و خستگی ناپذیر و انقلابیی بنیادی در میدان فکر و عمل بوده ، کاری که امام حسین ( ع ) به صورت قیام خونین انجام داد ، وی قیام خود را در لباس تدریس و تأسیس مکتب و انسان سازی انجام داد و جهادی راستین کرد .

جنبش علمی
اختلافات سیاسی بین امویان و عباسیان و تقسیم شدن اسلام به فرقه های مختلف و ظهور عقاید مادی و نفوذ فلسفه یونان در کشورهای اسلامی ، موجب پیدایش یک نهضت علمی گردید . نهضتی که پایه های آن بر حقایق مسلم استوار بود . چنین نهضتی  لازم بود ، تا هم حقایق دینی را از میان خرافات و موهومات و احادیث جعلی بیرون کشد و هم در برابر زندیقها و مادیها با نیروی منطق و قدرت استدلال مقاومت کند و آرای سست آنها را محکوم سازد . گفتگوهای علمی و مناظرات آن حضرت با افراد دهری و مادی مانند "ابن ابی العوجاء" و "ابو شاکر دیصانی " و حتی "ابن مقفع " معروف است . به وجود آمدن چنین نهضت علمی در محیط آشفته و تاریک آن عصر ، کار هر کسی  نبود ، فقط کسی شایسته این مقام بزرگ بود که مأموریت الهی داشته باشد و از جانب خداوند پشتیبانی  شود ، تا بتواند به نیروی الهام و پاکی نفس و تقوا وجود خود را به مبدأ غیب ارتباطدهد ، حقایق علمی را از دریای بیکران علم الهی به دست آورد ، و در دسترس استفاده گوهرشناسان حقیقت قرار دهد . تنها وجود گرامی  حضرت صادق ( ع ) می توانست چنین مقامی داشته باشد ، تنها امام صادق ( ع ) بود که با کناره گیری از سیاست و جنجالهای سیاسی از آغاز امامت در نشر معارف اسلام و گسترش قوانین و احادیث راستین دین مبین و تبلیغ احکام و تعلیم و تربیت مسلمانان کمر همت بر میان بست . زمان امام صادق ( ع ) در حقیقت عصر طلایی دانش و ترویج احکام و تربیت شاگردانی بود که هر یک مشعل نورانی علم را به گوشه و کنار بردند و در "خودشناسی " و "خداشناسی " مانند استاد بزرگ و امام بزرگوار خود در هدایت مردم کوشیدند . در همین دوران درخشان - در برابر فلسفه یونان - کلام و حکمت اسلامی رشد کرد و فلاسفه و حکمای بزرگی در اسلام پرورش یافتند . همزمان با نهضت علمی و پیشرفت دانش بوسیله حضرت صادق ( ع ) در مدینه ، منصور خلیفه عباسی که از راه کینه و حسد ، به فکر ایجاد مکتب دیگری افتاد که هم بتواند در برابر مکتب جعفری  استقلال علمی داشته باشد و هم مردم را سرگرم نماید و از خوشه چینی از محضر امام ( ع ) بازدارد . بدین جهت منصور مدرسه ای در محله "کرخ " بغداد تأسیس نمود . منصور در این مدرسه از وجود ابو حنیفه در مسائل فقهی استفاده نمود و کتب علمی و فلسفی را هم دستور داد از هند و یونان آوردند و ترجمه نمودند ، و نیز مالک را - که رئیس فرقه مالکی است - بر مسند فقه نشاند ، ولی این مکتبها نتوانستند وظیفه ارشاد خود را چنانکه باید انجام دهند . امام صادق ( ع ) مسائل فقهی و علمی و کلامی را که پراکنده بود ، به صورت منظم درآورد ، و در هر رشته از علوم و فنون شاگردان زیادی تربیت فرمود که باعث گسترش معارف اسلامی  در جهان گردید . دانش گستری امام ( ع ) در رشته های مختلف فقه ، فلسفه و کلام ، علوم طبیعی و ... آغاز شد . فقه جعفری همان فقه محمدی یا دستورهای دینی است که از سوی خدا به پیغمبر بزرگوارش از طریق قرآن و وحی رسیده است . بر خلاف سایر فرقه ها که بر مبنای عقیده و رأی و نظر خود مطالبی را کم یا زیاد می کردند ، فقه جعفری  توضیح و بیان همان اصول و فروعی بود که در مکتب اسلام از آغاز مطرح بوده است . ابو حنیفه رئیس فرقه حنفی درباره امام صادق ( ع ) گفت : من فقیه تر از جعفرالصادق کسی را ندیده ام و نمی شناسم . فتوای بزرگترین فقیه جهان تسنن شیخ محمد شلتوت رئیس دانشگاه الازهر مصر که با کمال صراحت عمل به فقه جعفری را مانند مذاهب دیگر اهل سنت جایز دانست - در روزگار ما - خود اعترافی  است بر استواری فقه جعفری و حتی برتری آن بر مذاهب دیگر . و اینها نتیجه کار و عمل آن روز امام صادق ( ع ) است . در رشته فلسفه و حکمت حضرت صادق ( ع ) همیشه با اصحاب و حتی کسانی که از دین و اعتقاد به خدا دور بودند مناظراتی داشته است . نمونه ای از بیانات امام ( ع ) که در اثبات وجود خداوند حکیم است ، به یکی از شاگردان واصحاب خود به نام "مفضل بن عمر" فرمود که در کتابی به نام "توحید مفضل " هم اکنون در دست است . مناظرات امام صادق ( ع ) با طبیب هندی که موضوع کتاب "اهلیلجه " است نیز نکات حکمت آموز بسیاری  دارد که گوشه ای از دریای بیکران علم امام صادق ( ع ) است . برای شناسایی استاد معمولا دو راه داریم ، یکی شناختن آثار و کلمات او ، دوم شناختن شاگردان و تربیت شدگان مکتبش . کلمات و آثار و احادیث زیادی از حضرت صادق ( ع ) نقل شده است که ما حتی  قطره ای از دریا را نمی توانیم به دست دهیم مگر "نمی از یمی " . اما شاگردان آن حضرت هم بیش از چهار هزار بوده اند ، یکی از آنها "جابر بن حیان " است . جابر از مردم خراسان بود . پدرش در طوس به داروفروشی مشغول بود که به وسیله طرفداران بنی امیه به قتل رسید . جابر بن حیان پس از قتل پدرش به مدینه آمد . ابتدا در نزد امام محمد باقر ( ع ) و سپس در نزد امام صادق ( ع ) شاگردی کرد . جابر یکی  از افراد عجیب روزگار و از نوابغ بزرگ جهان اسلام است . در تمام علوم و فنون مخصوصا در علم شیمی تألیفات زیادی دارد ، و در رساله های  خود همه جا نقل می کند که ( جعفر بن محمد ) به من چنین گفت یا تعلیم داد یا حدیث کرد . از اکتشافات او اسید ازتیک ( تیزآب ) و تیزاب سلطانی و الکل است . وی چند فلز و شبه فلز را در زمان خود کشف کرد . در دوران "رنسانس اروپا" در حدود 300رساله از جابر به زبان آلمانی چاپ و ترجمه شده که در کتابخانه های برلین و پاریس ضبط است . حضرت صادق ( ع ) بر اثر توطئه های منصور عباسی در سال 148هجری مسموم و در قبرستان بقیع در مدینه مدفون شد . عمر شریفش در این هنگام 65سال بود . از جهت اینکه عمر بیشتری نصیب ایشان شده است به "شیخ الائمه " موسوم است . حضرت امام صادق ( ع ) هفت پسر و سه دختر داشت . پس از حضرت صادق ( ع ) مقام امامت بنا به امر خدا به امام موسی کاظم ( ع ) منتقل گردید . دیگر از فرزندان آن حضرت اسمعیل است که بزرگترین فرزند امام بوده و پیش از وفات حضرت صادق ( ع ) از دنیا رفته است . طایفه اسماعیلیه به امامت وی  قائلند .

خلق و خوی حضرت صادق ( ع )
حضرت صادق ( ع ) مانند پدران بزرگوار خود در کلیه صفات نیکو و سجایای  اخلاقی سرآمد روزگار بود . حضرت صادق ( ع ) دارای قلبی روشن به نور الهی و در احسان و انفاق به نیازمندان مانند اجداد خود بود . دارای حکمت و علم وسیع و نفوذ کلام و قدرت بیان بود . با کمال تواضع و در عین حال با نهایت مناعت طبع کارهای خود را شخصا انجام می داد ، و در برابر آفتاب سوزان حجاز بیل به دست گرفته ، در مزرعه خود کشاورزی  می کرد و می فرمود : اگر در این حال پروردگار خود را ملاقات کنم خوشوقت خواهم بود ، زیرا به کد یمین و عرق جبین آذوقه و معیشت خود و خانواده ام را تأمین می نمایم . ابن خلکان می نویسد : امام صادق ( ع ) یکی از ائمه دوازده گانه مذهب امامیه و از سادات اهل بیت رسالت است . از این جهت به وی صادق می گفتند که هر چه می گفت راست و درست بود و فضیلت او مشهورتر از آن است که گفته شود . مالک می گوید : با حضرت صادق ( ع ) سفری به حج رفتم ، چون شترش به محل احرام رسید ، امام صادق ( ع ) حالش تغییر کرد ، نزدیک بود از مرکب بیفتد و هر چه می خواست لبیک بگوید ، صدا در گلویش گیر می کرد . به او گفتم : ای پسر پیغمبر ، ناچار باید بگویی لبیک ، در جوابم فرمود : چگونه جسارت کنم و بگویم لبیک ، می ترسم خداوند در جوابم بگوید : لا لبیک ولا سعدیک .


مطالب قدیمی‌تر >>

تمامی حقوق مادی و معنوی این وبگاه محفوظ و متعلق به مدیر آن می باشد و کپی برداری از مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است...