در باورهایم گم می شوم
و هر لحظه می گریم
تا نگاه می رود
هر کجا تاریکی
و تو خسته از هیچ
گریانی..
دو چهره می شوی
یکی بهشت
-زیبا-
و یک جهنمـ
پیدا در نگاهت..
مهربانی در چشمانت
و وقتی می روی
سرما می گیرد تمامِ من
از بهت نیرنگ..
دستانت پر ز فتنه
و من نمی دانم هنوز
یک رنگی-ات-
چه رنگ دارد..
شمیم حیدری